آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۲

    Difficulty

    ˈdɪfɪklti ˈdɪfɪklti

    شکل جمع:

    difficulties

    معنی difficulty | جمله با difficulty

    noun countable B1

    سختی، دشواری، اشکال، زحمت، گرفته‌گیری

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The difficulty of this problem does not dishearten me.

    دشواری این مسئله مرا دل‌سرد نمی‌کند.

    the difficulties associated with urban living

    اشکالات وابسته به زندگی شهری

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His resignation caused a lot of difficulties.

    استعفای او دردسرهای زیادی را بوجود آورد.

    financial difficulties

    مشکلات مالی، مضیقه‌های مالی

    She had difficulty breathing.

    او به سختی نفس می‌کشید (در تنفس اشکال داشت).

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد difficulty

    1. noun problem; situation requiring great effort
      Synonyms:
      trouble problem obstacle hindrance hardship struggle distress complication emergency crisis predicament dilemma quandary impasse deadlock fix mess muddle snag hitch scrape stew pickle deep water hot water strait adversity misfortune tribulation pain frustration strain labor check barricade perplexity awkwardness hazard knot stumbling block arduousness painfulness laboriousness strenuousness crux exigency paradox quagmire
      Antonyms:
      peace calm ease felicity
    1. noun mental burden
      Synonyms:
      worry trouble care stress pressure anxiety annoyance frustration distress aggravation inconvenience responsibility weight bother complication embarrassment misery depression discouragement setback strain pickle predicament puzzle quandary emergency crisis pinch scrape jam harassment oppression strife struggle maze mess to-do ado bafflement perplexity grievance vicissitude charge imbroglio ramification exigency millstone strait hangup
      Antonyms:
      satisfaction pleasure peace contentment calmness
    1. noun argument
      Synonyms:
      argument dispute fight quarrel altercation misunderstanding trouble squabble controversy hassle bickering falling-out beef strife
      Antonyms:
      peace harmony

    Collocations

    have (or find) difficulty in doing something

    در انجام کاری اشکال داشتن

    in difficulty (or difficulties)

    در تنگنا (به‌ویژه از نظر مالی)، دست‌خوش گرفتاری، در مضیقه، دچار

    (do something) with difficulty

    به دشواری (انجام دادن)

    سوال‌های رایج difficulty

    شکل جمع difficulty چی میشه؟

    شکل جمع difficulty در زبان انگلیسی difficulties است.

    ارجاع به لغت difficulty

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «difficulty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/difficulty

    لغات نزدیک difficulty

    • - difficult
    • - difficult to pin down
    • - difficulty
    • - difficulty arises
    • - diffidence
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.