شکل جمع:
difficultiesسختی، دشواری، اشکال، زحمت، گرفتهگیری
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The difficulty of this problem does not dishearten me.
دشواری این مسئله مرا دلسرد نمیکند.
the difficulties associated with urban living
اشکالات وابسته به زندگی شهری
His resignation caused a lot of difficulties.
استعفای او دردسرهای زیادی را بوجود آورد.
financial difficulties
مشکلات مالی، مضیقههای مالی
She had difficulty breathing.
او به سختی نفس میکشید (در تنفس اشکال داشت).
have (or find) difficulty in doing something
در انجام کاری اشکال داشتن
in difficulty (or difficulties)
در تنگنا (بهویژه از نظر مالی)، دستخوش گرفتاری، در مضیقه، دچار
(do something) with difficulty
به دشواری (انجام دادن)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «difficulty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/difficulty