آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Difficulty

ˈdɪfɪklti ˈdɪfɪklti

شکل جمع:

difficulties

معنی difficulty | جمله با difficulty

noun countable B1

سختی، دشواری، اشکال، زحمت، گرفته‌گیری

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The difficulty of this problem does not dishearten me.

دشواری این مسئله مرا دل‌سرد نمی‌کند.

the difficulties associated with urban living

اشکالات وابسته به زندگی شهری

نمونه‌جمله‌های بیشتر

His resignation caused a lot of difficulties.

استعفای او دردسرهای زیادی را بوجود آورد.

financial difficulties

مشکلات مالی، مضیقه‌های مالی

She had difficulty breathing.

او به سختی نفس می‌کشید (در تنفس اشکال داشت).

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد difficulty

Collocations

have (or find) difficulty in doing something

در انجام کاری اشکال داشتن

in difficulty (or difficulties)

در تنگنا (به‌ویژه از نظر مالی)، دست‌خوش گرفتاری، در مضیقه، دچار

(do something) with difficulty

به دشواری (انجام دادن)

سوال‌های رایج difficulty

شکل جمع difficulty چی میشه؟

شکل جمع difficulty در زبان انگلیسی difficulties است.

ارجاع به لغت difficulty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «difficulty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/difficulty

لغات نزدیک difficulty

پیشنهاد بهبود معانی