با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Paradox

ˈperədɑːks ˈpærədɒks
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun C2
    تناقض، قولِ تناقض‌آمیز، جمع اضداد، ضد و نقیض، تناقض‌گویی، تعارض، شطحیه، لغزواره، فراباور، معما
    • - It's a paradox that...
    • - عجیب است که...، این چه معمایی است که...، این چه رازی است که...
    • - "more haste, less speed" is a well-known paradox.
    • - "عجله‌ی بیشتر - سرعت کمتر" تناقض معروفی است.
    • - " I am not so rich as to buy cheap things " is a paradox.
    • - آن‌قدر پولدار نیستم که چیزهای ارزان بخرم یک ناسازه است.
  • noun
    آدم معمایی، جمع اضداد، وضع معماگونه، وضع نابه‌روال
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد paradox

  1. noun contradiction, puzzle
    Synonyms: absurdity, ambiguity, anomaly, catch, Catch-22, enigma, error, inconsistency, mistake, mystery, nonsense, oddity, opposite, reverse

ارجاع به لغت paradox

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «paradox» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/paradox

لغات نزدیک paradox

پیشنهاد بهبود معانی