گذشتهی ساده:
reversedشکل سوم:
reversedسومشخص مفرد:
reversesوجه وصفی حال:
reversingشکل جمع:
reversesوارونه، معکوس، پشت
to read the alphabet in reverse
الفبا را از آخر به اول خواندن (وارونه خواندن)
reverse order
ترتیب وارونه
She was hoping for a sunny day but the fact was just the reverse.
او به امید یک روز آفتابی بود ولی واقعیت درست عکس آن بود.
the reverse of a leaf
پشت برگ
the reverse side of a coin
پشت یک سکه
to put the gear in reverse
دنده عقب گرفتن
معکوس کردن، برگشتن، وارونه کردن، برگرداندن، پشت و رو کردن، نقض کردن، واژگون کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to reverse the flow of a river
جریان رودخانه را معکوس کردن
The car reversed into the garage.
اتومبیل از پشت وارد گاراژ شد.
to reverse the turning of the wheels
چرخش چرخها را وارونه کردن
The government reversed its policy.
دولت سیاست خود را معکوس کرد.
He reversed his glass as a signal that he did not want any more drinks.
او به نشان اینکه دیگر مشروب نمیخواهد گیلاس خود را وارونه قرار داد.
بدبختی، شکست
They met with heavy reverses.
با شکستهای سنگینی مواجه شدند.
دنده عقب
به عقب، وارونه، وارون، معکوس
پول تلفن را به حساب گیرنده گذاشتن (آمریکا: call collect هم میگویند)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «reverse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reverse