با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Interchange

ˌɪnt̬ərˈtʃeɪndʒ ˌɪnt̬ərˈtʃeɪndʒ ˌɪnt̬ərˈtʃeɪndʒ ˈɪntətʃeɪndʒ ˈɪntətʃeɪndʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    interchanges

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
باهم عوض کردن، مبادله کردن، تبادل کردن، تغییردادن، متناوب ساختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the interchange of gifts
- مبادله‌ی هدایا
- to interchange a car's tires
- تایرهای اتومبیل را عقب و جلو کردن
- to interchange work with play
- کار و بازی را یکی پس از دیگری انجام دادن
- to interchange blows
- زد و خورد کردن
- to interchange ideas
- تبادل افکار کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interchange

  1. noun switch, exchange
    Synonyms: altering, alternation, barter, change, crossfire, give-and-take, intersection, junction, mesh, networking, reciprocation, shift, trade, transposition, variation, varying
  2. verb switch, exchange
    Synonyms: alternate, bandy, barter, commute, connect, contact, convert, interact, interface, mesh, network, reciprocate, relate, reverse, substitute, swap, trade, transpose

لغات هم‌خانواده interchange

ارجاع به لغت interchange

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interchange» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interchange

لغات نزدیک interchange

پیشنهاد بهبود معانی