گذشتهی ساده:
substitutedشکل سوم:
substitutedسومشخص مفرد:
substitutesوجه وصفی حال:
substitutingشکل جمع:
substitutesعوض، جانشین، تعویض، جانشین کردن، تعویض کردن، جابهجاکردن، بدل
جانشین، بدل، جانشین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Since he couldn't come, he sent a substitute.
چون خودش نمیتوانست بیاید، یک نفر را به جای خودش فرستاد.
a substitute teacher
معلم موقت (جانشین معلم)
Honey is a good substitute for sugar.
عسل معادل خوبی برای شکر است.
to substitute a new method for an old one
روش نوینی را جانشین روش کهنهای کردن
Can you substitute for me at the meeting?
آیا میتوانی بهجای من به جلسه بروی؟
to substitute sulfur for oxygen in a molecule
در یک ملکول گوگرد را جانشین اکسیژن کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «substitute» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/substitute