فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Proxy

ˈprɑːksi ˈprɒksi

گذشته‌ی ساده:

proxied

شکل سوم:

proxied

سوم‌شخص مفرد:

proxies

وجه وصفی حال:

proxying

شکل جمع:

proxies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

نمایندگی، وکالت، نیابت (اختیاری که فردی به فرد دیگری می‌دهد تا فرد دوم به جای فرد اول فعالیتی را انجام دهد مانند رأی دادن در انتخابات و غیره)

Make sure to sign the proxy form if you won't be able to attend the meeting.

اگر نمی‌توانید در جلسه شرکت کنید، حتماً فرم نمایندگی را امضا کنید.

She granted her attorney the proxy to make decisions on her behalf.

او به وکیل خود وکالت داد تا از طرف او تصمیم بگیرد.

noun countable

نماینده، وکیل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The professor asked her teaching assistant to serve as a proxy during her absence.

استاد از دستیار آموزشی خود خواست که در زمان غیبت او به عنوان نماینده عمل کند.

The ambassador designated a trusted diplomat as his proxy in negotiations with the foreign government.

سفیر دیپلمات مورد اعتماد را به عنوان وکیل خود در مذاکرات با دولت خارجی تعیین کرد.

noun countable

وکالت‌نامه

The lawyer presented a proxy to the court.

وکیل وکالت‌نامه‌ را به دادگاه ارائه کرد.

The proxy allowed the shareholder to vote on important company matters.

وکالت‌نامه به سهام‌دار امکان داد تا در مورد مسائل مهم شرکت رأی بدهد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد proxy

  1. noun agent
    Synonyms:
    representative delegate deputy attorney envoy broker emissary negotiator intermediary surrogate substitute alternate assignee executor lawyer mediary stand-in ambassador backup

ارجاع به لغت proxy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proxy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/proxy

لغات نزدیک proxy

پیشنهاد بهبود معانی