گذشتهی ساده:
brokeredشکل سوم:
brokeredسومشخص مفرد:
brokersوجه وصفی حال:
brokeringشکل جمع:
brokersکارگزار، واسطه، دلال (شخصی که برای دیگران ارز، سهام شرکت و... را خریدوفروش میکند)
He works as a commodity broker, helping clients buy and sell oil and metals.
او بهعنوان دلال کالا فعالیت میکند و به مشتریان در خریدوفروش نفت و فلزات کمک میکند.
Many people rely on financial brokers to manage their investment portfolios.
بسیاری از افراد برای مدیریت پرتفوی سرمایهگذاریشان به واسطهگران مالی اعتماد میکنند.
She became a mortgage broker after getting her license last year.
او پساز دریافت مجوز خود در سال گذشته، بهعنوان کارگزار وام مسکن شروع به کار کرد.
real estate broker
واسطهی معاملات ملکی
میانجی، واسطه (شخصی که به صلح بین دو طرف کمک میکند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She emerged as a key broker in the peace negotiations.
او بهعنوان میانجی کلیدی در مذاکرات صلح ظاهر شد.
The United Nations often plays the role of a neutral broker in international conflicts.
سازمان ملل اغلب نقش واسطهای بیطرف را در درگیریهای بینالمللی ایفا میکند.
میانجیگری کردن، واسطهگری کردن، ایجاد کردن، ترتیب دادن، برقرار کردن (سازش، توافق و...)
The organization has a long history of brokering peace talks in the region.
این سازمان سابقهای طولانی در میانجیگری مذاکرات صلح در این منطقه دارد.
He brokered a meeting between the union and the company management.
او جلسهای بین اتحادیه و مدیریت شرکت ترتیب داد.
The UN envoy tried to broker a deal between the warring factions.
فرستادهی سازمان ملل تلاش کرد میان جناحهای درگیر توافقی برقرار کند.
He brokered several political deals between the two factions.
او سرپرستی چندین دادوستد سیاسی را بین آن دو دسته به عهده گرفت.
میانجیگری کردن برای یک توافق
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «broker» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/broker