آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۴

    Broker

    ˈbroʊkər ˈbrəʊkə

    گذشته‌ی ساده:

    brokered

    شکل سوم:

    brokered

    سوم‌شخص مفرد:

    brokers

    وجه وصفی حال:

    brokering

    شکل جمع:

    brokers

    معنی broker | جمله با broker

    noun countable

    اقتصاد کسب‌وکار کارگزار، واسطه، دلال (شخصی که برای دیگران ارز، سهام شرکت و... را خریدوفروش می‌کند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    He works as a commodity broker, helping clients buy and sell oil and metals.

    او به‌عنوان دلال کالا فعالیت می‌کند و به مشتریان در خریدوفروش نفت و فلزات کمک می‌کند.

    Many people rely on financial brokers to manage their investment portfolios.

    بسیاری از افراد برای مدیریت پرتفوی سرمایه‌گذاری‌شان به واسطه‌گران مالی اعتماد می‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She became a mortgage broker after getting her license last year.

    او پس‌از دریافت مجوز خود در سال گذشته، به‌عنوان کارگزار وام مسکن شروع به کار کرد.

    real estate broker

    واسطه‌ی معاملات ملکی

    noun countable

    میانجی، واسطه (شخصی که به صلح بین دو طرف کمک می‌کند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    She emerged as a key broker in the peace negotiations.

    او به‌عنوان میانجی کلیدی در مذاکرات صلح ظاهر شد.

    The United Nations often plays the role of a neutral broker in international conflicts.

    سازمان ملل اغلب نقش واسطه‌ای بی‌طرف را در درگیری‌های بین‌المللی ایفا می‌کند.

    verb - transitive

    میانجی‌گری کردن، واسطه‌گری کردن، ایجاد کردن، ترتیب دادن، برقرار کردن (سازش، توافق و...)

    The organization has a long history of brokering peace talks in the region.

    این سازمان سابقه‌ای طولانی در میانجی‌گری مذاکرات صلح در این منطقه دارد.

    He brokered a meeting between the union and the company management.

    او جلسه‌ای بین اتحادیه و مدیریت شرکت ترتیب داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The UN envoy tried to broker a deal between the warring factions.

    فرستاده‌ی سازمان ملل تلاش کرد میان جناح‌های درگیر توافقی برقرار کند.

    He brokered several political deals between the two factions.

    او سرپرستی چندین دادوستد سیاسی را بین آن دو دسته به عهده گرفت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد broker

    1. noun someone who acts as an intermediate agent in a transaction or helps to resolve differences
      Synonyms:
      go-between interceder intercessor intermediary intermediate intermediator mediator middleman sharebroker
    1. noun a businessman who buys or sells for another in exchange for a commission
      Synonyms:
      agent intermediary merchant factor stockbroker dealer broacher jobber marriage middleperson negotiator realtor scalper stock
    1. noun financial expert
      Synonyms:
      financier dealer agent negotiator business person merchant entrepreneur stockbroker mediator intermediary middleperson factor go-between intercessor intermediate interagent interceder

    Collocations

    broker an agreement

    میانجیگری کردن برای یک توافق

    سوال‌های رایج broker

    گذشته‌ی ساده broker چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده broker در زبان انگلیسی brokered است.

    شکل سوم broker چی میشه؟

    شکل سوم broker در زبان انگلیسی brokered است.

    شکل جمع broker چی میشه؟

    شکل جمع broker در زبان انگلیسی brokers است.

    وجه وصفی حال broker چی میشه؟

    وجه وصفی حال broker در زبان انگلیسی brokering است.

    سوم‌شخص مفرد broker چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد broker در زبان انگلیسی brokers است.

    ارجاع به لغت broker

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «broker» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/broker

    لغات نزدیک broker

    • - broken-winded
    • - brokenhearted
    • - broker
    • - broker an agreement
    • - brokerage
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.