با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Brokenhearted

آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: broken-hearted

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
دل‌شکسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The brokenhearted mother couldn't believe her son was sentenced to life in prison.
- مادر دل‌شکسته نمی‌توانست باور کند که پسرش به حبس ابد محکوم شده است.
- The family was left broken-hearted by the loss of their loved one.
- این خانواده به دلیل از دست دادن عزیزشان دل‌شکسته شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brokenhearted

  1. adjective devastated
    Synonyms: crestfallen, crushed, desolate, despairing, despondent, disappointed, disconsolate, grief-stricken, grieved, heartbroken, heartsick, heartsore, inconsolable, miserable, mournful, prostrated, sorrowful, wretched
    Antonyms: happy, lighthearted, pleased

ارجاع به لغت brokenhearted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brokenhearted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brokenhearted

لغات نزدیک brokenhearted

پیشنهاد بهبود معانی