شکل نوشتاری دیگر این لغت: broken-hearted
دلشکسته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He tried to console his brokenhearted friend.
او سعی کرد دوست دلشکستهاش را دلداری دهد.
The family was left broken-hearted by the loss of their loved one.
اینخانواده بهدلیل از دست دادن عزیزشان دلشکسته شدند.
The brokenhearted mother couldn't believe her son was sentenced to life in prison.
مادر دلشکسته نمیتوانست باور کند که پسرش به حبس ابد محکوم شده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brokenhearted» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brokenhearted