غمگین، اندوهگین، مغموم، غصهدار، ماتمزده، حزین، ناشاد، ملول
The mournful child sat quietly in the corner, feeling abandoned.
کودک غمگین در گوشهای نشسته بود و احساس طردشدگی میکرد.
The mournful old man stood alone at the edge of the graveyard, lost in thought.
پیرمرد اندوهگین بهتنهایی در گوشهی قبرستان ایستاده و غرق در افکارش بود.
غمانگیز، اندوهبار، ماتمبار، تأثرانگیز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She looked at the coffin with mournful eyes.
او با چشمانی ماتمبار به تابوت نگاه کرد.
The mournful music echoed through the empty hall.
موسیقی غمانگیز در سراسر سالن خالی طنینانداز شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mournful» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mournful