فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bereft

bəˈreft bəˈreft

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective formal

محروم، بی‌بهره، عاری، خالی، فاقد

a book which is bereft of an index

کتابی که فاقد فهرست است

bereft of hope

عاری از امید

نمونه‌جمله‌های بیشتر

bereft of his company

محروم از مصاحبت او

adjective formal

داغدار، داغ‌دیده، سوگوار، عزادار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

She was left bereft after the sudden death of her husband.

بعد از فوت ناگهانی همسرش داغدار شد.

The bereft mother could not bear to look at her child's empty bed.

مادر داغ‌دیده طاقت نگاه کردن به تخت خالی فرزندش را نداشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bereft

  1. adjective lacking; missing
    Synonyms:
    without wanting lacking devoid deprived minus destitute stripped bereaved dispossessed divested robbed left without naked impoverished cut off beggared shorn fleeced parted from
    Antonyms:
    full happy

ارجاع به لغت bereft

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bereft» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bereft

لغات نزدیک bereft

پیشنهاد بهبود معانی