محروم، بیبهره، عاری، خالی، فاقد
a book which is bereft of an index
کتابی که فاقد فهرست است
bereft of hope
عاری از امید
bereft of his company
محروم از مصاحبت او
داغدار، داغدیده، سوگوار، عزادار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was left bereft after the sudden death of her husband.
بعد از فوت ناگهانی همسرش داغدار شد.
The bereft mother could not bear to look at her child's empty bed.
مادر داغدیده طاقت نگاه کردن به تخت خالی فرزندش را نداشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bereft» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bereft