داغ عزیز، سوگ، فقدان، ماتم، محرومیت، داغداری، داغدیدگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His bereavement was felt by all who knew him.
همهی کسانی که او را میشناختند، سوگش را احساس کردند.
Her bereavement left a deep void in her heart.
داغداریاش خلأ عمیقی در قلبش ایجاد کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bereavement» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bereavement