فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Loss

lɒːs lɒs

شکل جمع:

losses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B2

گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، گم گشتگی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

the loss of a leg

از دست دادن یک پا

loss of sight

از دست رفتن بینایی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

loss of reputation

از دست دادن نام نیک

the loss of both parents

از دست دادن (مرگ) هر دو والدین

I am at a loss for words!

نمی‌دانم چه بگویم!

noun countable uncountable

شکست (خوردن)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

the loss of a battle

شکست در یک نبرد

noun countable uncountable

اقتصاد خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار، لطمه، صدمه، (بیمه) خسارت جانی و مالی قابل پرداخت از سوی شرکت، مبلغ خسارت، اتلاف درجمع تلفات، ضایعات

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

profits and losses

سود و زیان

His retirement was a serious loss to the company.

باز نشستگی او ضربه‌ی بزرگی بود که به شرکت وارد آمد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

loss in altitude

کاسته شدن ارتفاع (فرازی)

loss of the ship with all hands

غرق (شدن) کشتی با تمام سرنشینان

The company's profits were greater than its losses.

سود شرکت از زیان آن بیشتر بود.

Our losses numbered fifteen.

تعداد تلفات ما به پانزده نفر رسید.

friction loss

ضایعات سایشی

noun countable uncountable

(مکانیک) حرارت یا نیروی از دست رفته، هرز، هدر

heat loss due to faulty insulation

هدر رفتن حرارت به‌واسطه‌ی عایق‌بندی نادرست

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد loss

  1. noun misfortune, deficit; something misplaced or lost
    Synonyms:
    trouble accident damage failure harm hurt disaster defeat injury need want cost death ruin waste bad luck calamity deficiency detriment disadvantage shrinkage trial undoing casualty depletion impairment losing sacrifice bereavement catastrophe debt debit privation wreckage destitution disappearance misadventure mishap perdition forfeiture retardation squandering dispossession mislaying misplacing fatality deprivation cataclysm
    Antonyms:
    success achievement win accomplishment

Collocations

job loss

از دست دادن شغل، از دست دادن کار

Idioms

at a loss

سردرگم، درمانده، گیج

at a loss to

ناتوان به (انجام کاری)، دچار سرگشتگی

for a loss

با حالت یاس، حزن یا درماندگی

لغات هم‌خانواده loss

ارجاع به لغت loss

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «loss» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/loss

لغات نزدیک loss

پیشنهاد بهبود معانی