فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sacrifice

ˈsækrəfaɪs ˈsækrəfaɪs

گذشته‌ی ساده:

sacrificed

شکل سوم:

sacrificed

سوم‌شخص مفرد:

sacrifices

وجه وصفی حال:

sacrificing

شکل جمع:

sacrifices

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1

فدا کردن، قربانی کردن

She sacrificed her own happiness to support her friend in need.

او شادی خود را فدا کرد تا از دوست نیازمندش حمایت کند.

The soldier sacrificed his life to protect his country.

این سرباز جان خود را فدای کشورش کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Those youths sacrificed their lives for their country.

آن جوانان جان خود را فدای میهن خود کردند.

We must increase production without sacrificing quality.

باید بدون فدا کردن مرغوبیت، تولید خود را افزایش دهیم.

verb - intransitive verb - transitive

دین قربانی کردن، قربان کردن، ذبح کردن، قربانی دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

They sacrificed a goat to the gods.

آنان یک بز را قربانی خدایان کردند.

The Mayans would often sacrifice prisoners of war to honor their gods.

مایاها اغلب اسیران جنگی را برای احترام به خدایان خود قربانی می‌کردند.

noun countable uncountable

فداکاری، ایثارگری، ازخودگذشتگی، فدا کردن (عمل)

Ali's parents made a lot of sacrifice for his education.

والدین علی در راه تحصیل او فداکاری زیادی کردند.

economic sacrifice

ایثارگری اقتصادی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the sacrifice of one's health for money

فدا کردن سلامتی شخص برای پول

noun countable uncountable

دین قربان، ذبح، قربانی

the sacrifice of a lamb to the gods

قربانی یک گوسفند در راه خدایان

The sacrifice consisted of an old camel.

قربانی بر یک شتر پیر مشتمل بود.

verb - transitive

با زیان فروختن، با ضرر فروختن

She had to sacrifice her house.

مجبور شد خانه‌ی خود را با زیان بفروشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sacrifice

  1. verb give up, let go
    Synonyms:
    yield surrender waive forgo renounce cede lose drop part with let go resign oneself to suffer endure spare offer offer up eschew forfeit kiss goodbye immolate
    Antonyms:
    refuse hold

Collocations

make sacrifices

فداکاری کردن، جانبازی کردن، ازخود‌گذشتگی کردن

ارجاع به لغت sacrifice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sacrifice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sacrifice

لغات نزدیک sacrifice

پیشنهاد بهبود معانی