گم کردن، مفقود کردن، تلف کردن، زیان کردن، نقضی شدن، از بین رفتن، تلفات دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Too much drinking lost him his job.
میگساری زیاد موجب از دست رفتن کارش شد.
The wounded man has lost much blood.
مرد زخمی خون زیادی از دست داده است.
They lost their lives for their country.
آنها جان خود را در راه میهن از دست دادند.
He lost an eye in the accident.
در حادثه یک چشمش کور شد.
to lose extra weight
اضافه وزن خود را کاهش دادن
to lose a cold
از شر سرماخوردگی راحت شدن
She did not lose a word of his speech.
حتی یک کلمه از نطق او از نظرش دور نشد.
Production delays lost us several months' sales.
تأخیر در تولید، فروش چندین ماه ما را دچار وقفه کرد.
to lose one's chance
فرصت را از دست دادن
to lose time
وقت تلف کردن
He lost his pursuers.
او تعقیبکنندگان خود را پشت سر گذاشت.
He was lost in reverie.
او در عالم خلسه فرورفته بود.
John lost himself in the book.
جان غرق در خواندن کتاب شد.
A watch that loses five minutes a day.
ساعتی که هرروز پنج دقیقه عقب میافتد.
to lose one's interest in something
علاقهی خود را به چیزی از دست دادن
I lost my watch.
ساعتم را گم کردم.
Did you lose your key again?
دوباره کلیدت را گم کردی؟
In a foreign city one can easily get lost.
آدم در یک شهر بیگانه به آسانی گم میشود.
to lose one's way
راه خود را گم کردن
Don't lose these tickets!
این بلیطها را گم نکن!
Your lost Joseph will return to Canaan, do not grieve
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
One of the ships lost in the storm.
یکی از کشتیهایی که در طوفان از دست رفت.
Many crops were lost as a result of the floods.
در نتیجهی سیل محصولات زیادی تباه شد.
He lost his job.
او شغل خود را از دست داد.
Losing one's mother is very difficult.
از دست دادن مادر بسیار سخت است.
She lost her honor.
او شرافت خود را از دست داد.
to lose one's temper
خونسردی خود را حفظ نکردن
to lose speed
از دست دادن سرعت
نفهمیدن، ملتفت نشدن، موجب گمراهی (یا سردرگمی و غیره) شدن، سردر گم بودن
to lose one's soul
گمراه و جهنمی شدن (روح خود را از دست دادن)
He felt lost on the first day at the new school.
روز اول در مدرسهی جدید احساس سردرگمی میکرد.
سبب باختن شدن، ضرر کردن، شکست خوردن
He lost everything in gambling.
او در قمار همه چیز خود را باخت.
Those who cheat will ultimately lose out.
در پایان کار آنان که تقلب میکنند بازنده خواهند بود.
They will lose the war.
آنها جنگ را خواهند باخت.
I lost the game.
من مسابقه را باختم.
(کارکرد ساعت) عقب بودن، عقب افتادن
The clock loses time, so we are often late.
این ساعت عقب میافته، برای همین ما معمولاً دیر میکنیم.
ناکام شدن، شکست خوردن، باختن
(عامیانه) باختن، از فرصت استفاده نکردن، ناکام شدن
پول باختن، پول از دست دادن، ضرر کردن
فراموش کردن، از (هدف یا موضوع و غیره) پرت شدن
خونسردی خود را از دست دادن، دستپاچه شدن
خود را باختن، خونسردی خود را از دست دادن، غیرعاقلانه رفتار کردن، گیج شدن
عاشق شدن
جرئت نکردن، ترسیدن، دل و جرئت خود را از دست دادن
1- گم کردن، دیگر ندیدن 2- فراموش کردن، فروگذار کردن، در نظر نگرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lose