آیکن بنر

بلک فرایدی فست‌دیکشنری - تا ۴۴٪ تخفیف

بلک فرایدی فست‌دیکشنری - تا ۴۴٪ تخفیف

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Lose

luːz luːz

گذشته‌ی ساده:

lost

شکل سوم:

lost

سوم‌شخص مفرد:

loses

وجه وصفی حال:

losing

معنی lose | جمله با lose

verb - transitive A2

گم کردن

I lost my watch.

ساعتم را گم کردم.

Did you lose your key again?

دوباره کلیدت را گم کردی؟

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Don't lose these tickets!

این بلیط‌ها را گم نکن!

In a foreign city one can easily get lost.

آدم در یک شهر بیگانه به آسانی گم می‌شود.

One of the ships lost in the storm.

یکی از کشتی‌ها در طوفان گم شد.

to lose one's way

راه خود را گم کردن

Your lost Joseph will return to Canaan, do not grieve

یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان غم مخور

verb - transitive A2

از دست دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

They lost their lives for their country.

آن‌ها جان خود را در راه میهن از دست دادند.

Too much drinking lost him his job.

می‌گساری زیاد موجب از دست رفتن کارش شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He lost his job.

او شغل خود را از دست داد.

Losing one's mother is very difficult.

از دست دادن مادر بسیار سخت است.

He lost everything in gambling.

او در قمار همه چیز خود را باخت.

Many crops were lost as a result of the floods.

در نتیجه‌ی سیل محصولات زیادی تباه شد.

She lost her honor.

او شرافت خود را از دست داد.

He lost an eye in the accident.

در حادثه یک چشمش کور شد.

verb - transitive B2

از دست دادن (احساس یا علاقه)

They lost hope after weeks of waiting.

پس‌از هفته‌ها انتظار، امیدشان را از دست دادند.

I lost interest halfway through the book.

نصف کتاب که گذشت، علاقه‌ام را از دست دادم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to lose one's temper

خونسردی خود را حفظ نکردن

to lose one's interest in something

علاقه‌ی خود را به چیزی از دست دادن

verb - transitive B1

کاهش دادن، از دست دادن

The wounded man has lost much blood.

مرد زخمی خون زیادی از دست داده است.

The company is losing money due to falling sales.

شرکت به‌دلیل کاهش فروش درحال از دست دادن پول است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to lose extra weight

اضافه وزن خود را کاهش دادن

to lose speed

از دست دادن سرعت

verb - transitive B2

هدر دادن، از دست دادن، تلف کردن (زمان و...)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

مشاهده

She felt she had lost precious time by procrastinating.

او احساس کرد با به تأخیر انداختن کارها، زمان ارزشمند خود را هدر داده است.

Don’t lose time worrying about things you can’t control.

وقتت را با نگرانی درباره‌ی چیزهایی که نمی‌توانی کنترل کنی، تلف نکن.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to lose time

وقت تلف کردن

to lose one's chance

فرصت را از دست دادن

Production delays lost us several months' sales.

تأخیر در تولید، فروش چندین ماه ما را دچار وقفه کرد.

verb - transitive

عقب افتادن (ساعت)

The clock loses time, so we are often late.

این ساعت عقب می‌افتد، برای همین ما معمولاً دیر می‌کنیم.

Be careful, this wall clock loses a few seconds each hour.

مراقب باش، این ساعت دیواری هر ساعت، چند ثانیه عقب می‌افتد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

A watch that loses five minutes a day.

ساعتی که هرروز پنج دقیقه عقب می‌افتد.

verb - transitive informal

رها کردن، دور انداختن، خلاص شدن، کنار گذاشتن

He wants to lose the extra weight from his backpack.

او می‌خواهد وزن اضافه‌ی کوله‌پشتی‌اش را کم کند.

She decided to lose the old furniture to make space.

او تصمیم گرفت مبلمان قدیمی را دور بیندازد تا فضا ایجاد شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He lost his pursuers.

او تعقیب‌کنندگان خود را پشت سر گذاشت.

to lose a cold

از شر سرماخوردگی راحت شدن

verb - intransitive verb - transitive B1

باختن، شکست خوردن، بازنده شدن

Those who cheat will ultimately lose out.

در پایان کار آنان که تقلب می‌کنند بازنده خواهند بود.

I lost the game.

من مسابقه را باختم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

They will lose the war.

آن‌ها جنگ را خواهند باخت.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد lose

  1. verb be deprived of; mislay
    Antonyms:
    keep maintain hold on to
  1. verb be defeated
    Synonyms:
    fall suffer defeat yield decline drop be the loser come up short lose out miss succumb take a beating be worsted be humbled take the heat be sunk take the count kiss goodbye drop a bundle be taken to cleaners be outdistanced
    Antonyms:
  1. verb escape, avoid
    Synonyms:
    Antonyms:

Phrasal verbs

lose out

ناکام شدن، شکست خوردن، باختن

lose out on

(عامیانه) باختن، از فرصت استفاده نکردن، ناکام شدن

Collocations

lose money

پول باختن، پول از دست دادن، ضرر کردن

lose sight of

فراموش کردن، از (هدف یا موضوع و غیره) پرت شدن

lose time

1- (ساعات و غیره) آهسته کار کردن، عقب افتادن 2- فرصت یا وقت از دست دادن

lose caste

مقام اجتماعی خود را از دست دادن، خوار شدن

lose color

(رخسار یا اشیا مثلاً پارچه) رنگ‌پریده شدن، رنگ باختن

Collocations بیشتر

lose consciousness

از هوش رفتن

lose control

سلطه یا اختیار را از دست دادن، از عهده برنیامدن، کنترل از دست دادن، عنان از دست دادن

lose count (of)

حساب از دست کسی دررفتن

lose height

پایین رفتن، ارتفاع از دست دادن، زیر رفتن

lose interest in

کم‌علاقه شدن نسبت به

lose nerve

جرئت نکردن، خود را باختن

lose possession (of something)

(چیزی را) از دست دادن

lose one's reason

دیوانه شدن، عقل خود را از دست دادن

lose track of

حساب (چیزی را) از دست دادن، رشته کار را از دست دادن، بی خبرماندن

lose (or take off) weight

وزن کم کردن، لاغر شدن

lose your footing

پای کسی لیز خوردن، تعادل خود را از دست دادن

lose a match

باختن در یک مسابقه

lose your nerve

ترسیدن، جا زدن، اعتماد به نفس خود را از دست دادن

lose your patience

صبر خود را از دست دادن، از کوره در رفتن (به معنای تمام شدن صبر)

lose your temper

از کوره در رفتن، عصبانی شدن

lose touch

ارتباط خود را از دست دادن

lose your balance

تعادل خود را از دست دادن

lose a battle

شکست خوردن در نبرد

lose contact

تماس را از دست دادن، ارتباط قطع شدن

lose an argument

در بحث شکست خوردن، بحث را باختن

lose your livelihood

از دست دادن معاش/شغل/منبع درآمد

lose your voice

صدایت را از دست دادن

not lose any sleep

اصلا نگران نبودن ، خم به ابرو نیاوردن(اصطلاح)

Idioms

lose one's head

خونسردی خود را از دست دادن، دستپاچه شدن

خود را باختن، خونسردی خود را از دست دادن، غیرعاقلانه رفتار کردن، گیج شدن

lose one's heart

عاشق شدن

lose one's nerve

جرئت نکردن، ترسیدن، دل و جرئت خود را از دست دادن

lose sight of

1- گم کردن، دیگر ندیدن 2- فراموش کردن، فروگذار کردن، در نظر نگرفتن

lose ground

عقب افتادن، پسروی کردن، تضعیف شدن، ناموفق شدن

Idioms بیشتر

lose one's cool

خونسردی خود را از دست دادن، از جا در رفتن، برآشفتن

win the day (lose the day)

(نبرد یا مسابقه و غیره) بردن، چیره شدن (باختن، مغلوب شدن)

lose one's heart (to)

عاشق (کسی) شدن، دلباختن، دلباخته شدن

lose one's marbles

(عامیانه) دیوانه شدن، به کله‌ی (کسی) زدن

win (or lose) by a neck

1- (اسبدوانی) مسابقه را با یک سر و گردن بردن (یا باختن) 2- با اختلاف کم بردن (یا باختن)

lose one's shirt

(عامیانه) هستی خود را از دست دادن، مفلس شدن

lose in the shuffle

(به‌واسطه‌ی شلوغی و عدم‌نظم) از قلم افتادن یا انداختن، گم کردن یا شدن

lose sleep over something

دلواپس چیزی بودن، از نگرانی (درباره‌ی چیزی) به خواب نرفتن

lose one's temper

از کوره در رفتن، ناگهان خشمگین شدن، متانت خود را از دست دادن

lose time

1- (ساعات و غیره) آهسته کار کردن، عقب افتادن 2- فرصت یا وقت از دست دادن

win or lose

برنده یا بازنده (چه برنده، چه بازنده)

you snooze, you lose

دست بجنبون (دیر بجنبی، ضرر کردی) (دست نجنبونی، کلاهت پس معرکه‌ست) (دیر بجنبی، باختی)

لغات هم‌خانواده lose

  • verb - transitive
    lose

سوال‌های رایج lose

گذشته‌ی ساده lose چی میشه؟

گذشته‌ی ساده lose در زبان انگلیسی lost است.

شکل سوم lose چی میشه؟

شکل سوم lose در زبان انگلیسی lost است.

وجه وصفی حال lose چی میشه؟

وجه وصفی حال lose در زبان انگلیسی losing است.

سوم‌شخص مفرد lose چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد lose در زبان انگلیسی loses است.

ارجاع به لغت lose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lose

لغات نزدیک lose

پیشنهاد بهبود معانی