گم کردن
I lost my watch.
ساعتم را گم کردم.
Did you lose your key again?
دوباره کلیدت را گم کردی؟
Don't lose these tickets!
این بلیطها را گم نکن!
In a foreign city one can easily get lost.
آدم در یک شهر بیگانه به آسانی گم میشود.
One of the ships lost in the storm.
یکی از کشتیها در طوفان گم شد.
to lose one's way
راه خود را گم کردن
Your lost Joseph will return to Canaan, do not grieve
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
از دست دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They lost their lives for their country.
آنها جان خود را در راه میهن از دست دادند.
Too much drinking lost him his job.
میگساری زیاد موجب از دست رفتن کارش شد.
He lost his job.
او شغل خود را از دست داد.
Losing one's mother is very difficult.
از دست دادن مادر بسیار سخت است.
He lost everything in gambling.
او در قمار همه چیز خود را باخت.
Many crops were lost as a result of the floods.
در نتیجهی سیل محصولات زیادی تباه شد.
She lost her honor.
او شرافت خود را از دست داد.
He lost an eye in the accident.
در حادثه یک چشمش کور شد.
از دست دادن (احساس یا علاقه)
They lost hope after weeks of waiting.
پساز هفتهها انتظار، امیدشان را از دست دادند.
I lost interest halfway through the book.
نصف کتاب که گذشت، علاقهام را از دست دادم.
to lose one's temper
خونسردی خود را حفظ نکردن
to lose one's interest in something
علاقهی خود را به چیزی از دست دادن
کاهش دادن، از دست دادن
The wounded man has lost much blood.
مرد زخمی خون زیادی از دست داده است.
The company is losing money due to falling sales.
شرکت بهدلیل کاهش فروش درحال از دست دادن پول است.
to lose extra weight
اضافه وزن خود را کاهش دادن
to lose speed
از دست دادن سرعت
هدر دادن، از دست دادن، تلف کردن (زمان و...)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی مقدماتی
She felt she had lost precious time by procrastinating.
او احساس کرد با به تأخیر انداختن کارها، زمان ارزشمند خود را هدر داده است.
Don’t lose time worrying about things you can’t control.
وقتت را با نگرانی دربارهی چیزهایی که نمیتوانی کنترل کنی، تلف نکن.
to lose time
وقت تلف کردن
to lose one's chance
فرصت را از دست دادن
Production delays lost us several months' sales.
تأخیر در تولید، فروش چندین ماه ما را دچار وقفه کرد.
عقب افتادن (ساعت)
The clock loses time, so we are often late.
این ساعت عقب میافتد، برای همین ما معمولاً دیر میکنیم.
Be careful, this wall clock loses a few seconds each hour.
مراقب باش، این ساعت دیواری هر ساعت، چند ثانیه عقب میافتد.
A watch that loses five minutes a day.
ساعتی که هرروز پنج دقیقه عقب میافتد.
رها کردن، دور انداختن، خلاص شدن، کنار گذاشتن
He wants to lose the extra weight from his backpack.
او میخواهد وزن اضافهی کولهپشتیاش را کم کند.
She decided to lose the old furniture to make space.
او تصمیم گرفت مبلمان قدیمی را دور بیندازد تا فضا ایجاد شود.
He lost his pursuers.
او تعقیبکنندگان خود را پشت سر گذاشت.
to lose a cold
از شر سرماخوردگی راحت شدن
باختن، شکست خوردن، بازنده شدن
Those who cheat will ultimately lose out.
در پایان کار آنان که تقلب میکنند بازنده خواهند بود.
I lost the game.
من مسابقه را باختم.
They will lose the war.
آنها جنگ را خواهند باخت.
ناکام شدن، شکست خوردن، باختن
(عامیانه) باختن، از فرصت استفاده نکردن، ناکام شدن
پول باختن، پول از دست دادن، ضرر کردن
فراموش کردن، از (هدف یا موضوع و غیره) پرت شدن
1- (ساعات و غیره) آهسته کار کردن، عقب افتادن 2- فرصت یا وقت از دست دادن
مقام اجتماعی خود را از دست دادن، خوار شدن
(رخسار یا اشیا مثلاً پارچه) رنگپریده شدن، رنگ باختن
از هوش رفتن
سلطه یا اختیار را از دست دادن، از عهده برنیامدن، کنترل از دست دادن، عنان از دست دادن
حساب از دست کسی دررفتن
پایین رفتن، ارتفاع از دست دادن، زیر رفتن
کمعلاقه شدن نسبت به
جرئت نکردن، خود را باختن
lose possession (of something)
(چیزی را) از دست دادن
دیوانه شدن، عقل خود را از دست دادن
حساب (چیزی را) از دست دادن، رشته کار را از دست دادن، بی خبرماندن
وزن کم کردن، لاغر شدن
پای کسی لیز خوردن، تعادل خود را از دست دادن
باختن در یک مسابقه
ترسیدن، جا زدن، اعتماد به نفس خود را از دست دادن
صبر خود را از دست دادن، از کوره در رفتن (به معنای تمام شدن صبر)
از کوره در رفتن، عصبانی شدن
ارتباط خود را از دست دادن
تعادل خود را از دست دادن
شکست خوردن در نبرد
تماس را از دست دادن، ارتباط قطع شدن
در بحث شکست خوردن، بحث را باختن
از دست دادن معاش/شغل/منبع درآمد
صدایت را از دست دادن
اصلا نگران نبودن ، خم به ابرو نیاوردن(اصطلاح)
خونسردی خود را از دست دادن، دستپاچه شدن
خود را باختن، خونسردی خود را از دست دادن، غیرعاقلانه رفتار کردن، گیج شدن
عاشق شدن
جرئت نکردن، ترسیدن، دل و جرئت خود را از دست دادن
1- گم کردن، دیگر ندیدن 2- فراموش کردن، فروگذار کردن، در نظر نگرفتن
عقب افتادن، پسروی کردن، تضعیف شدن، ناموفق شدن
خونسردی خود را از دست دادن، از جا در رفتن، برآشفتن
(نبرد یا مسابقه و غیره) بردن، چیره شدن (باختن، مغلوب شدن)
عاشق (کسی) شدن، دلباختن، دلباخته شدن
(عامیانه) دیوانه شدن، به کلهی (کسی) زدن
1- (اسبدوانی) مسابقه را با یک سر و گردن بردن (یا باختن) 2- با اختلاف کم بردن (یا باختن)
(عامیانه) هستی خود را از دست دادن، مفلس شدن
(بهواسطهی شلوغی و عدمنظم) از قلم افتادن یا انداختن، گم کردن یا شدن
دلواپس چیزی بودن، از نگرانی (دربارهی چیزی) به خواب نرفتن
از کوره در رفتن، ناگهان خشمگین شدن، متانت خود را از دست دادن
1- (ساعات و غیره) آهسته کار کردن، عقب افتادن 2- فرصت یا وقت از دست دادن
برنده یا بازنده (چه برنده، چه بازنده)
دست بجنبون (دیر بجنبی، ضرر کردی) (دست نجنبونی، کلاهت پس معرکهست) (دیر بجنبی، باختی)
گذشتهی ساده lose در زبان انگلیسی lost است.
شکل سوم lose در زبان انگلیسی lost است.
وجه وصفی حال lose در زبان انگلیسی losing است.
سومشخص مفرد lose در زبان انگلیسی loses است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lose