فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Misplace

ˌmɪsˈpleɪs ˌmɪsˈpleɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    misplaced
  • شکل سوم:

    misplaced
  • سوم شخص مفرد:

    misplaces
  • وجه وصفی حال:

    misplacing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive C2
    در جای عوضی گذاشتن، گم کردن، جا گذاشتن
    • - I misplaced my watch and could not find it.
    • - ساعتم را در جای خودش نگذاشتم و (لذا) نمی‌توانستم آن را پیدا کنم.
    • - Misplaced trust.
    • - اعتماد به کسی که استحقاق آن را ندارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد misplace

  1. verb lose; be unable to find
    Synonyms: be unable to lay hands on, confuse, disarrange, dishevel, disorder, disorganize, displace, disturb, forget whereabouts of, lose track of, misfile, mislay, miss, mix, muss, place unwisely, place wrongly, put in wrong place, remove, scatter, unsettle
    Antonyms: find

لغات هم‌خانواده misplace

ارجاع به لغت misplace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «misplace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/misplace

لغات نزدیک misplace

پیشنهاد بهبود معانی