سومشخص مفرد:
misplacesوجه وصفی حال:
misplacingنابهجا، بیجا، بیمورد، اشتباه
misplaced loyalty/trust
وفاداری/اعتماد نابهجا
I'm sorry, but your confidence in my abilities is misplaced.
متأسفم، اما اعتماد و اطمینان شما به تواناییهای من بیمورد است.
A million dollars had been lost because of a misplaced comma.
یک میلیون دلار بهخاطر ویرگول اشتباه، از دست رفت.
(بهطور موقت) گمشده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
her misplaced keys
کلیدهای گمشدهاش
misplaced passport
پاسپورت گمشده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «misplaced» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/misplaced