امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Disturbed

    dɪˈstɜrːbd dɪˈstɜːbd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      disturbs

    • وجه وصفی حال:

      disturbing

    معنی‌ها

    adjective C2
    آشفته، ناراحت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    adjective
    مختل، مختل‌شده
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد disturbed

    1. adjective disturbed physically
      Synonyms: upset, disorganized, disrupted, confused, disordered
    2. adjective disturbed mentally
      Synonyms: agitated, disquieted, upset, neurotic, troubled

    لغات هم‌خانواده disturbed

    ارجاع به لغت disturbed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «disturbed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disturbed

    لغات نزدیک disturbed

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند