آدم عصبانی، دچار اختلال عصبی، وابسته به روانرنجوری یا تباهی، روانرنجور، نژند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
neurotics who turn simple daily tasks into rituals.
روانرنجورانی که کارهای سادهی روزانه را تبدیل به تشریفات میکنند.
He seems a neurotic man.
او مردی روان رنجور به نظر میرسد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «neurotic» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/neurotic