امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Nervous

ˈnɜrːvəs ˈnɜːvəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more nervous
  • صفت عالی:

    most nervous

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
عصبی، شوریده، بی‌قرار، متشنج، دستپاچه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Reckless driving makes me nervous.
- رانندگی بی‌پروا مرا عصبی می‌کند.
- a nervous laugh
- خنده‌ی عصبی
- nervous disorders
- اختلالات عصبی
adjective
هیجان زده، شوریده، بی‌آرام، بی‌قرار، ترسان و لرزان، دلواپس، نگران
- Don't be nervous, your child is safe and sound!
- بی‌قراری نکن، بچه‌ات صحیح و سالم است!
adjective
وابسته به اعصاب، روانی، مربوط به اعصاب
- nervous breakdown
- فروپاشی روانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nervous

  1. adjective anxious, fearful
    Synonyms:
    afraid agitated annoyed apprehensive basket case bothered concerned distressed disturbed edgy excitable fidgety fitful flustered fussy hesitant high-strung hysterical irritable jittery jumpy nervy neurotic on edge overwrought querulous restive ruffled sensitive shaky shrinking shy skittish snappish solicitous spooked taut tense timid timorous troubled twitchy uneasy unrestful unstrung upset uptight volatile weak wired worried
    Antonyms:
    brave calm unafraid unnervous unworried

لغات هم‌خانواده nervous

ارجاع به لغت nervous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nervous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nervous

لغات نزدیک nervous

پیشنهاد بهبود معانی