فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک
آخرین به‌روزرسانی:
Unnerving
ʌnˈnɜːrvɪŋ
ʌnˈnɜːvɪŋ
معنی و نمونه‌جمله‌ها
adjective
اضطراب‌آور، دلهره‌آور، اعصاب‌خردکن، نگران کننده، ناراحت‌کننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an unnerving experience
تجربه‌ای اضطراب‌آور
the unnerving incident
حادثه‌ی دلهره‌آور
مترادف و متضاد unnerving
-
verb disturb the composure ofSynonyms:upsetting agitating distracting discouraging disheartening intimidating unsettling shaking rattling flustering undoing undermining weakening debilitating enfeebling enervating sapping spooking fazing unhinging devitalizing emasculating castratingAntonyms:encouraging strengthening steeling nerving
-
adjective Inspiring fear; ; - G.H.JohnstonSynonyms:formidable redoubtable
لغات هم‌خانواده unnerving
-
nounnerve, nerves, nervousness
-
adjectivenervous, nerveless, nerve-racking, nervy, unnerving
-
adverbnervously
ارجاع به لغت unnerving
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «unnerving» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unnerving
لغات نزدیک unnerving
- - unnecessary
- - unnerve
- - unnerving
- - unnormalized
- - unnoticed