امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Undoing

ʌnˈduːɪŋ ʌnˈduːɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    undid
  • شکل سوم:

    undone
  • سوم‌شخص مفرد:

    undoes
  • شکل جمع:

    undoings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular formal
علت نابودی، سبب بدبختی، سبب تباهی، موجب فلاکت، پاشنه‌آشیل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Laziness will be your undoing!
- تنبلی موجب فلاکت تو خواهد شد!
- The team's undoing was their overconfidence in their
- علت نابودی تیم اعتماد بیش‌از حد آن‌ها بود.
noun uncountable
نابودی، شکست، تباهی، سقوط، فنا
- As a politician, his undoing came when evidence of corruption was uncovered.
- به‌عنوان یک سیاست‌مدار، شکست او زمانی رخ داد که شواهدی از فساد فاش شد.
- The company's financial undoing was the result of poor management decisions.
- شکست مالی شرکت نتیجه‌ی تصمیمات ضعیف مدیریتی بود.
noun countable
فسخ، ابطال، الغاء
- The annulment of the contract was a relief for both parties.
- فسخ قرارداد برای هر دو طرف آرامش‌بخش بود.
- The annulment of the marriage was a long and difficult process.
- ابطال ازدواج یک پروسه‌ی طولانی و دشوار بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد undoing

  1. noun destruction, misfortune
    Synonyms:
    accident adversity affliction bad luck bad omen bane blight blow blunder calamity casualty catastrophe collapse curse defeat destroyer difficulty disgrace doom downfall error failure fault faux pas flaw fumble grief humiliation last straw misadventure miscalculation mischance mishap misstep omission overthrow overturn reversal reverse ruin ruination shame slip smash stumble subversion trial trip trouble visitation weakness wreck
    Antonyms:
    building creation doing good fortune

ارجاع به لغت undoing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «undoing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/undoing

لغات نزدیک undoing

پیشنهاد بهبود معانی