۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Visitation

ˌvɪzɪˈteɪʃn ˌvɪzɪˈteɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    visitations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
( visitational ) سرکشی، عیادت، دیدار، مهاجرت موسمی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the visitation of a cathedral by a bishop
- سرکشی به یک کلیسای جامع توسط مطران
- a hospital's visitation hours
- ساعات ملاقات در بیمارستان
- a visitation of the sick
- دیدار از بیماران
- a visitation of the plague for people's sins
- بلای آسمانی به‌صورت طاعون به‌دلیل گناهان مردم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد visitation

  1. noun an affliction
    Synonyms:
    trouble pain sorrow distress misfortune adversity sickness trial tribulation ordeal calamity crucible
  1. noun a visit
    Synonyms:
    visit call temporary stay sojourn look in

Collocations

  • the visitation

    (کلیسای کاتولیک) دیدار حضرت مریم از الیزابت

لغات هم‌خانواده visitation

ارجاع به لغت visitation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «visitation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/visitation

لغات نزدیک visitation

پیشنهاد بهبود معانی