با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Calamity

kəˈlæməti kəˈlæməti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    calamities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    بلا، بیچارگی، بدبختی، مصیبت، فاجعه
    • - The Mongol invasion was a great calamity.
    • - هجوم مغولان فاجعه‌ی عظیمی بود.
    • - a calamity called earthquake
    • - مصیبتی به نام زلزله
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد calamity

  1. noun disaster; tragedy
    Synonyms: adversity, affliction, blue ruin, cataclysm, catastrophe, collapse, cross, curtains, distress, downfall, hardship, holy mess, misadventure, mischance, misfortune, mishap, reverse, ruin, scourge, the worst, trial, tribulation, unholy mess, visitation, waterloo, woe, wreck, wretchedness
    Antonyms: advantage, blessing, boon, comfort, fortune, good fortune, good luck, happiness, joy, profit

ارجاع به لغت calamity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «calamity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/calamity

لغات نزدیک calamity

پیشنهاد بهبود معانی