۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Collapse

kəˈlæps kəˈlæps

گذشته‌ی ساده:

collapsed

شکل سوم:

collapsed

سوم‌شخص مفرد:

collapses

وجه وصفی حال:

collapsing

شکل جمع:

collapses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B2

فرو ریختن، متلاشی شدن، دچار سقوط و اضمحلال شدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

The roof collapsed.

طاق فرو ریخت.

Their marriage collapsed.

ازدواج آن‌ها در هم پاشید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The enemy's defense collapsed.

دفاع دشمن درهم شکسته شد.

My hopes collapsed.

آرزوهایم نقش بر آب شد.

verb - transitive verb - intransitive

پزشکی بسته شدن عروق، روی هم خوابیدن عروق

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
verb - intransitive

غش کردن، بی‌حال شدن، از حال رفتن

As soon as she collapsed we rushed her to a hospital.

به مجرد از حال رفتن او را به بیمارستان رساندیم.

Upon seeing the corpse she collapsed.

تا جسد را دید غش کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I seem to collapse around.

اصلاً نا ندارم.

noun countable

اقتصاد فروپاشی، سقوط، اضمحلال

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

the collapse of the two countries' alliance

درهم‌پاشی اتحاد آن دو کشور

the collapse of the stock market

سقوط بازار سهام

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد collapse

  1. noun downfall, breakdown
    Synonyms:
    failure destruction crash wreck breakdown catastrophe debacle ruin downfall undoing exhaustion disruption disintegration disorganization flop smash ruination bankruptcy crackup smashup prostration cave-in subsidence faint conk out basket case
    Antonyms:
    success rise increase build-up
  1. verb fall apart, break down
    Synonyms:
    fail drop go weaken tire exhaust crumple break fall apart flag subside droop give wilt yield faint succumb deflate founder topple disintegrate break down cave in fold shatter give way fall down give out go to pieces languish weary bend flake out conk out keel over crack up belly up
    Antonyms:
    increase rise build

لغات هم‌خانواده collapse

  • noun
    collapse
  • verb - intransitive
    collapse

سوال‌های رایج collapse

معنی collapse به فارسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «collapse» در زبان فارسی به «فروریختن»، «سقوط کردن»، یا «از هم پاشیدن» ترجمه می‌شود.

واژه‌ی «collapse» مفهومی چندلایه و پویا دارد که در زمینه‌های مختلف مانند ساختارهای فیزیکی، سلامت انسان، اقتصاد، فناوری، و حتی روابط انسانی به‌کار می‌رود. معنای پایه‌ی آن به فروپاشی یا از دست رفتن ناگهانی ساختار، قدرت یا پایداری یک چیز اشاره دارد. این واژه بار معنایی شدیدی دارد و معمولاً برای توصیف رخدادهای غیرمنتظره، بحرانی یا همراه با خسارت به‌کار می‌رود. از همین رو، «collapse» بیش از یک واژه، نشانگر نوعی شکست ناگهانی و اغلب هشداردهنده است.

در بُعد فیزیکی، «collapse» زمانی رخ می‌دهد که یک ساختمان، پل، سقف یا هر سازه‌ای به دلیل فشار، فرسودگی، زلزله یا خطای مهندسی ناگهان فرو می‌ریزد. این کاربرد در مهندسی عمران، معماری و گزارش‌های خبری بسیار رایج است. فروریختن یک سازه معمولاً نه‌تنها منجر به خسارت مالی می‌شود، بلکه جان انسان‌ها را نیز تهدید می‌کند و از این‌رو نیازمند بررسی‌های دقیق ایمنی و پیشگیری است.

در زمینه‌ی پزشکی و سلامت، «collapse» به معنای ناتوانی ناگهانی جسمانی یا فروپاشی سیستم‌های حیاتی بدن است. برای مثال، وقتی گفته می‌شود فردی دچار collapse شده، معمولاً منظور غش کردن، از هوش رفتن، یا افت شدید فشار خون است. در موارد شدیدتر، collapse می‌تواند به توقف عملکرد قلبی-ریوی یا حتی مرگ بینجامد. از این منظر، شناخت علائم پیش‌هشداردهنده و واکنش سریع به collapse در شرایط اورژانسی، اهمیت حیاتی دارد.

در علم اقتصاد و سیاست، «collapse» اغلب به سقوط یا فروپاشی ناگهانی یک نظام اقتصادی، بازار مالی یا حکومت اشاره دارد. مثلاً وقتی یک ارز ملی به‌شدت بی‌ارزش می‌شود یا سیستم مالی کشوری به دلیل تورم یا فساد از هم می‌پاشد، از واژه‌ی collapse استفاده می‌شود. همچنین، فروپاشی اتحادها، نظام‌های مدیریتی یا حتی اعتماد عمومی نیز با این واژه توصیف می‌شود. در این کاربرد، «collapse» پیامد سوء مدیریت، بحران‌های پیچیده یا فشارهای اجتماعی-اقتصادی است.

در سطح انسانی و روان‌شناختی، «collapse» می‌تواند به فروپاشی ذهنی یا عاطفی اشاره داشته باشد. فردی که تحت فشارهای روانی شدید قرار دارد – چه به‌علت فقدان، شکست، بیماری، یا اضطراب مزمن – ممکن است دچار «emotional collapse» شود. در چنین حالتی، فرد توانایی کنترل احساسات یا تصمیم‌گیری را از دست می‌دهد و نیاز به حمایت و درمان فوری دارد. این جنبه از collapse بسیار حساس و نیازمند توجه روان‌درمانگرانه است.

«collapse» واژه‌ای با بار معنایی سنگین است که نشانه‌ای از تغییر ناگهانی، از دست رفتن کنترل، یا شکست ساختاری – چه فیزیکی، چه انسانی – دارد. استفاده از این واژه در هر زمینه‌ای، نشانگر اهمیت آن وضعیت و نیاز به واکنش سریع، تحلیل دقیق و برنامه‌ریزی برای بازسازی یا پیشگیری از تکرار آن است. فهم درست معنای «collapse» به ما کمک می‌کند تا درک عمیق‌تری از شکنندگی ساختارها و ارزش پایداری، پیش‌بینی و آمادگی داشته باشیم.

گذشته‌ی ساده collapse چی میشه؟

گذشته‌ی ساده collapse در زبان انگلیسی collapsed است.

شکل سوم collapse چی میشه؟

شکل سوم collapse در زبان انگلیسی collapsed است.

شکل جمع collapse چی میشه؟

شکل جمع collapse در زبان انگلیسی collapses است.

وجه وصفی حال collapse چی میشه؟

وجه وصفی حال collapse در زبان انگلیسی collapsing است.

سوم‌شخص مفرد collapse چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد collapse در زبان انگلیسی collapses است.

ارجاع به لغت collapse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «collapse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/collapse

لغات نزدیک collapse

پیشنهاد بهبود معانی