گذشتهی ساده:
collapsedشکل سوم:
collapsedسومشخص مفرد:
collapsesوجه وصفی حال:
collapsingشکل جمع:
collapsesفرو ریختن، متلاشی شدن، دچار سقوط و اضمحلال شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The roof collapsed.
طاق فرو ریخت.
Their marriage collapsed.
ازدواج آنها در هم پاشید.
The enemy's defense collapsed.
دفاع دشمن درهم شکسته شد.
My hopes collapsed.
آرزوهایم نقش بر آب شد.
پزشکی بسته شدن عروق، روی هم خوابیدن عروق
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
غش کردن، بیحال شدن، از حال رفتن
As soon as she collapsed we rushed her to a hospital.
به مجرد از حال رفتن او را به بیمارستان رساندیم.
Upon seeing the corpse she collapsed.
تا جسد را دید غش کرد.
I seem to collapse around.
اصلاً نا ندارم.
اقتصاد فروپاشی، سقوط، اضمحلال
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
the collapse of the two countries' alliance
درهمپاشی اتحاد آن دو کشور
the collapse of the stock market
سقوط بازار سهام
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «collapse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/collapse