Subside

səbˈsaɪd səbˈsaɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
(درد و غیره) واگذاشتن، نشست کردن، فرو نشستن، فروکش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Near the river the soil has subsided.
- در نزدیکی رودخانه زمین نشست کرده است.
- The child's fever subsided.
- تب کودک فروکش کرد.
- The storm will subside.
- توفان آرام خواهد شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subside

  1. verb die down; decrease
    Synonyms: abate, cave in, collapse, decline, de-escalate, descend, die away, diminish, drop, dwindle, ease, ease off, ebb, fall, let up, level off, lower, lull, melt, moderate, peter out, quieten, recede, settle, sink, slacken, taper, wane
    Antonyms: grow, increase, rise

ارجاع به لغت subside

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subside» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/subside

لغات نزدیک subside

پیشنهاد بهبود معانی