فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Subside

səbˈsaɪd səbˈsaɪd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

(درد و غیره) واگذاشتن، نشست کردن، فرو نشستن، فروکش کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Near the river the soil has subsided.

در نزدیکی رودخانه زمین نشست کرده است.

The child's fever subsided.

تب کودک فروکش کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The storm will subside.

توفان آرام خواهد شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subside

  1. verb die down; decrease
    Synonyms:
    decrease fall drop decline diminish wane ebb lower sink recede die down let up slacken moderate ease abate settle quieten lull ease off level off melt descend de-escalate taper peter out dwindle collapse cave in die away
    Antonyms:
    increase rise grow

ارجاع به لغت subside

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subside» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/subside

لغات نزدیک subside

پیشنهاد بهبود معانی