گذشتهی ساده:
dwindledشکل سوم:
dwindledسومشخص مفرد:
dwindlesوجه وصفی حال:
dwindlingرفتهرفته کوچک شدن، بهتدریج کاهش یافتن، کم شدن، تحلیل رفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
dwindling incomes
درآمدهای روبه کاهش
The boat gradually dwindled to a speck on the horizon.
قایق کمکم به نقطهای در افق تبدیل شد.
The city's population is dwindling.
جمعیت شهر رو به کاهش است.
This project dwindles all other projects to insignificance.
این طرح بقیهی طرحها را تحتالشعاع قرار میدهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dwindle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dwindle