آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Shrink

    ʃrɪŋk ʃrɪŋk

    گذشته‌ی ساده:

    shrank

    شکل سوم:

    shrunk

    سوم‌شخص مفرد:

    shrinks

    وجه وصفی حال:

    shrinking

    شکل جمع:

    shrinks

    معنی shrink | جمله با shrink

    verb - intransitive verb - transitive B2

    چروک شدن، جمع شدن، کوچک شدن، آب رفتن، کاهش یافتن

    If you wash these trousers; they will shrink.

    اگر این شلوار را بشوری، آب خواهد رفت.

    When one gets old one's body shrinks.

    آدم که پیر شد، جثه‌اش کوچک می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The company's sales have shrunk.

    فروش شرکت کاهش یافته است.

    shrinking incomes

    درآمدهای در حال نقصان

    verb - intransitive

    ادبی عقب کشیدن، پس کشیدن، دور شدن (از ترس)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    When she saw his angry face, she shrank from him.

    وقتی چهره‌ی خشمناک او را دید از او دور شد.

    She shrank in horror at the sight of the blood.

    با دیدن خون، با وحشت عقب کشید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He doesn't even shrink from hurting his own children.

    او حتی از آزار دادن فرزندان خودش ابا ندارد.

    verb - intransitive

    طفره رفتن، فرار کردن، اجتناب کردن، شانه خالی کردن، گریزان بودن

    I won’t shrink from telling him the truth, even if it hurts.

    از گفتن حقیقت به او فرار نمی‌کنم، حتی اگر ناراحتش کند.

    The company shrank from making a risky investment.

    شرکت از سرمایه‌گذاری پرخطر اجتناب کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He doesn’t shrink from making tough decisions.

    او از گرفتن تصمیمات سخت طفره نمی‌رود.

    to shrink from doing one's duty

    در انجام وظیفه‌ی خود قصور کردن

    noun countable informal

    روان‌پزشک

    The character in the movie was ordered by the court to see a shrink.

    شخصیت فیلم مجبور شد طبق حکم دادگاه به روان‌پزشک مراجعه کند.

    She jokes that her shrink knows her better than her family does.

    شوخی می‌کند که روان‌پزشکش او را بهتر از خانواده‌اش می‌شناسد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد shrink

    1. noun a physician who specializes in psychiatry
      Synonyms:
      psychiatrist head-shrinker
    1. verb become smaller
      Synonyms:
      reduce decrease lessen diminish shorten contract narrow compress condense concentrate deflate wane weaken fail drop off fall off dwindle grow smaller waste shrivel wither waste away wrinkle fall short constrict
      Antonyms:
      grow expand enlarge develop stretch
    1. verb recoil, shy away
      Synonyms:
      withdraw retreat draw back recede retire flinch wince cringe shy away cower huddle contract crouch refuse hang back demur quail slink scruple boggle blench
      Antonyms:
      face meet take on

    سوال‌های رایج shrink

    گذشته‌ی ساده shrink چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده shrink در زبان انگلیسی shrank است.

    شکل سوم shrink چی میشه؟

    شکل سوم shrink در زبان انگلیسی shrunk است.

    شکل جمع shrink چی میشه؟

    شکل جمع shrink در زبان انگلیسی shrinks است.

    وجه وصفی حال shrink چی میشه؟

    وجه وصفی حال shrink در زبان انگلیسی shrinking است.

    سوم‌شخص مفرد shrink چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد shrink در زبان انگلیسی shrinks است.

    ارجاع به لغت shrink

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «shrink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shrink

    لغات نزدیک shrink

    • - shrimp plant
    • - shrine
    • - shrink
    • - shrink-wrap
    • - shrinkable
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.