آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Cringe

    krɪndʒ krɪndʒ

    گذشته‌ی ساده:

    cringed

    شکل سوم:

    cringed

    سوم‌شخص مفرد:

    cringes

    وجه وصفی حال:

    cringing

    شکل جمع:

    cringes

    معنی cringe | جمله با cringe

    adjective slang informal

    خجالت‌آور، چندش‌آور

    I can't watch that show, it's just too cringe.

    نمی‌تونم اون برنامه رو تماشا کنم، خیلی چندش‌آوره.

    I can't believe I wore that cringe outfit to the party last night.

    نمی‌تونم باور کنم که من اون لباس خجالت‌آور رو دیشب توی مهمونی پوشیدم.

    verb - intransitive

    خود را جمع کردن، خود را پس کشیدن، پس رفتن، کز کردن (از ترس یا سرما و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The child cringed at the sight of the spider crawling across the floor.

    کودک با دیدن عنکبوت در حال خزیدن روی زمین خود را جمع کرد.

    She cringed against the wall.

    او کنار دیوار کز کرد.

    verb - intransitive informal

    آب شدن (از خجالت)، خجالت کشیدن، خجالت‌زده شدن (بسیار زیاد) (که اغلب با حرکات فیزیکی بروز می‌یابد)

    I always cringe when I hear my own recorded voice.

    همیشه وقتی صدای ضبط‌شده‌ی خودم را می‌شنوم، خیلی خجالت می‌کشم.

    I cringed at the embarrassing video my sister shared on social media.

    از ویدئوی شرم‌آوری که خواهرم در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته بود، از خجالت آب شدم.

    verb - intransitive

    خود را خوار کردن، خود را کوچک کردن، خود را حقیر کردن

    As a confident person, I don't feel the need to cringe in front of others.

    به عنوان فردی که اعتماد‌به‌نفس دارد، نیازی به خود را خوار کردن در مقابل دیگران احساس نمی‌کنم.

    He always cringes whenever his boss enters the room, eager to please and avoid any confrontation.

    هر زمان که رئیسش وارد اتاق می‌شود، او خود را کوچک می‌کند تا از هرگونه بگومگو جلوگیری کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cringe

    1. verb flinch, recoil from danger
      Synonyms:
      wince dodge draw back flinch shrink start tremble duck cower recoil stoop quail blench kneel crouch grovel eat dirt
      Antonyms:
      come forward

    سوال‌های رایج cringe

    گذشته‌ی ساده cringe چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده cringe در زبان انگلیسی cringed است.

    شکل سوم cringe چی میشه؟

    شکل سوم cringe در زبان انگلیسی cringed است.

    شکل جمع cringe چی میشه؟

    شکل جمع cringe در زبان انگلیسی cringes است.

    وجه وصفی حال cringe چی میشه؟

    وجه وصفی حال cringe در زبان انگلیسی cringing است.

    سوم‌شخص مفرد cringe چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد cringe در زبان انگلیسی cringes است.

    ارجاع به لغت cringe

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cringe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cringe

    لغات نزدیک cringe

    • - crimson
    • - crimson clover
    • - cringe
    • - cringing
    • - cringle
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.