گذشتهی ساده:
cringedشکل سوم:
cringedسومشخص مفرد:
cringesبه عقبرفته، عقبکشیده (به دلیل ترس و واهمه و احتیاط)
He lugged his carry-on bag and computer case past cringing passengers wary of being hit.
او کیف دستی و کیس رایانهاش را از کنار مسافرانی که با احتیاط به عقب رفته بودند، عبور داد.
The cringing driver was survived after the accident.
رانندهای که از ترس به عقب رفته بود، بعد از تصادف زنده ماند.
کاملاً مطیع، نوکرمآب، فرمانبردار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We are surrounded by cringing yes-men and sycophants.
افراد چاپلوس و بلهگوی نوکرمآب، ما را احاطه کردهاند.
a cringing puppy
تولهسگی کاملاً مطیع
خجالتزده
I sometimes find myself cringing at things Trump says, wishing he would behave more like a typical politician.
گاهیاوقات از چیزهایی که ترامپ میگوید خجالتزده میشوم و آرزو میکنم که او بیشتر شبیه یک سیاستمدار عادی رفتار میکرد.
a cringing thief
دزد خجالتزده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cringing» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cringing