Stoop

stuːp stuːp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stooped
  • شکل سوم:

    stooped
  • سوم‌شخص مفرد:

    stoops
  • وجه وصفی حال:

    stooping

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
دولا شدن، خم شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- To pass the low entrance, he had to stoop.
- برای عبور از مدخل کوتاه مجبور شد دولا شود.
- He stooped and took the money off the ground.
- دولا شد و پول را از زمین برداشت.
verb - intransitive
قوز کردن
- a tall, thin man who was stooping a little
- مردی بلند و لاغر که کمی قوز می‌کرد
- The old lady stooped.
- پیرزن قوز کرد.
noun countable
انگلیسی آمریکایی پلکان جلو در
- She sat on the stoop.
- روی پلکان جلو در نشست.
- I waited for my friend on the stoop of the apartment.
- روی پلکان جلو در آپارتمان منتظر دوستم بودم.
noun singular
دولاشدگی
- She walked with a slight stoop.
- با دولاشدگی کمی راه می‌رفت.
- His stoop became more pronounced as he grew older.
- دولاشدگی او با افزایش سن بیشتر نمایان شد.
verb - intransitive
خود را کوچک کردن، خود را پایین آوردن، خود را خوار کردن
- I will never stoop so low as to answer the insults of a drunken man.
- هرگز خودم را آن‌قدر کوچک نخواهم کرد که به توهین مردی مست پاسخ بدهم.
- She stooped by cheating and lying.
- با تقلب و دروغ‌گویی خود را خوار کرد.
verb - intransitive
جانورشناسی شیرجه رفتن (پرنده‌ی شکاری) (به‌ سوی طعمه)
- an eagle stooping toward the prey
- عقابی که به سوی طعمه شیرجه می‌رود
- The falcon will stoop from great heights to catch its prey.
- شاهین از ارتفاعات بلند شیرجه می‌رود تا طعمه‌اش را بگیرد.
noun
جانورشناسی شیرجه (پرنده‌ی شکاری) (به‌ سوی طعمه)
- The hawk's stoop was swift.
- شیرجه‌ی باز سریع بود.
- The owl's stoop was silent.
- شیرجه‌ی جغد بی‌سروصدا بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stoop

  1. noun slouched posture
    Synonyms: droop, round shoulders, sag, slouch, slump
    Antonyms: straightening
  2. verb bow down
    Synonyms: be bowed, bend, be servile, bow, cringe, crouch, descend, dip, duck, hunch, incline, kneel, lean, relax, sink, slant, squat
    Antonyms: straighten
  3. verb condescend; lower oneself to another
    Synonyms: accommodate, act beneath oneself, concede, debase oneself, deign, demean oneself, descend, favor, oblige, patronize, relax, resort, sink, thaw, unbend, vouchsafe
    Antonyms: rise above

ارجاع به لغت stoop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stoop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stoop

لغات نزدیک stoop

پیشنهاد بهبود معانی