گذشتهی ساده:
stoopedشکل سوم:
stoopedسومشخص مفرد:
stoopsوجه وصفی حال:
stoopingدولا شدن، خم شدن
To pass the low entrance, he had to stoop.
برای عبور از مدخل کوتاه مجبور شد دولا شود.
He stooped and took the money off the ground.
دولا شد و پول را از زمین برداشت.
قوز کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a tall, thin man who was stooping a little
مردی بلند و لاغر که کمی قوز میکرد
The old lady stooped.
پیرزن قوز کرد.
انگلیسی آمریکایی پلکان جلو در
She sat on the stoop.
روی پلکان جلو در نشست.
I waited for my friend on the stoop of the apartment.
روی پلکان جلو در آپارتمان منتظر دوستم بودم.
دولاشدگی
She walked with a slight stoop.
با دولاشدگی کمی راه میرفت.
His stoop became more pronounced as he grew older.
دولاشدگی او با افزایش سن بیشتر نمایان شد.
خود را کوچک کردن، خود را پایین آوردن، خود را خوار کردن
I will never stoop so low as to answer the insults of a drunken man.
هرگز خودم را آنقدر کوچک نخواهم کرد که به توهین مردی مست پاسخ بدهم.
She stooped by cheating and lying.
با تقلب و دروغگویی خود را خوار کرد.
جانورشناسی شیرجه رفتن (پرندهی شکاری) (به سوی طعمه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
an eagle stooping toward the prey
عقابی که به سوی طعمه شیرجه میرود
The falcon will stoop from great heights to catch its prey.
شاهین از ارتفاعات بلند شیرجه میرود تا طعمهاش را بگیرد.
جانورشناسی شیرجه (پرندهی شکاری) (به سوی طعمه)
The hawk's stoop was swift.
شیرجهی باز سریع بود.
The owl's stoop was silent.
شیرجهی جغد بیسروصدا بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stoop» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stoop