گذشتهی ساده:
slumpedشکل سوم:
slumpedسومشخص مفرد:
slumpsوجه وصفی حال:
slumpingشکل جمع:
slumpsزمین باتلاقی، کاهش فعالیت، رکود، دوره رخوت، افت، ریزش، یکباره پایین آمدن یا افتادن، یکباره فروریختن، سقوط کردن، خمیده شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The ice broke and Ali slumped into the pool.
یخ شکست و علی افتاد توی حوض.
he slumped onto the floor and died!
تلپی افتاد روی کف اتاق و مرد!
Our sales have slumped badly.
فروش ما بدجوری افت کرده است.
a worldwide slump in the sale of computers
کاهش فروش کامپیوتر در سرتاسر جهان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «slump» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slump