Funk

fʌŋk fʌŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    funks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
هراس، وحشت، بیم، آدم ترسو، بوی بد، کج‌خلقی، عبوسی، طفره زدن، رم کردن بدبو کردن، دود ایجاد کردن، عصبانی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- to be in a funk
- نگران بودن
- She was in a funk about getting married.
- او برای ازدواج دلهره داشت.
- He got close but funked touching the snake.
- او نزدیک شد؛ ولی از دست زدن به مار چندشش شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد funk

  1. noun fear, depression
    Synonyms: alarm, cold sweat, despondency, fright, gloom, misery, panic, trembling
    Antonyms: happiness, joy

ارجاع به لغت funk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «funk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/funk

لغات نزدیک funk

پیشنهاد بهبود معانی