شکل جمع:
funksهراس، وحشت، بیم، آدم ترسو، بوی بد، کجخلقی، عبوسی، طفره زدن، رم کردن بدبو کردن، دود ایجاد کردن، عصبانی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to be in a funk
نگران بودن
She was in a funk about getting married.
او برای ازدواج دلهره داشت.
He got close but funked touching the snake.
او نزدیک شد؛ ولی از دست زدن به مار چندشش شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «funk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/funk