با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Fright

fraɪt fraɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    frighted
  • شکل سوم:

    frighted
  • سوم‌شخص مفرد:

    frights
  • وجه وصفی حال:

    frighting
  • شکل جمع:

    frights

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
ترس ناگهانی، هراس، وحشت، ترساندن، رم دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The bursting of the firecracker filled them with fright.
- در رفتن ترقه آن‌ها را وحشت‌زده کرد.
- She cried out in fright.
- از ترس فریاد کشید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fright

  1. noun extreme apprehension
    Synonyms: alarm, cold sweat, consternation, dismay, dread, fear, horror, panic, quaking, scare, shiver, shock, terror, trepidation, trepidity
    Antonyms: fearlessness
  2. noun horrifying or unpleasant sight
    Synonyms: bother, eyesore, frump, mess, monstrosity, nuisance, scarecrow, ugliness
    Antonyms: beauty

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده fright

ارجاع به لغت fright

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fright» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fright

لغات نزدیک fright

پیشنهاد بهبود معانی