گذشتهی ساده:
frightenedشکل سوم:
frightenedسومشخص مفرد:
frightensوجه وصفی حال:
frightening( fright =) به وحشت انداختن، ترساندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to be frightened
هول کردن، ترسیدن
Homa was frightened by a mouse.
هما از موش ترسید.
to frighten someone into confessing
از راه ترس کسی را به اقرار وادار کردن
Her bad temper frightened away all her suitors.
خلق بد او همهی خواستگارانش را رانده بود.
The car's noise frightened the deer off.
صدای اتومبیل آهو را رم داد.
She frightens easily.
او زود میترسد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «frighten» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frighten