امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unnerve

ʌnˈnɜrːv ʌnˈnɜːv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
ترساندن، نگران کردن، پریشان کردن، مرعوب کردن، دلسرد کردن، ضعیف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- His threatening words unnerved her.
- حرف‌های تهدید‌آمیزش او را ترساند.
- The intense pressure of the final exam unnerved the students.
- فشار شدید امتحان نهایی دانش‌آموزان را پریشان کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unnerve

  1. verb upset, intimidate
    Synonyms: agitate, bewilder, bowl over, buffalo, chill, confound, daunt, demoralize, disarm, discombobulate, disconcert, discourage, dishearten, dismay, dispirit, distract, enervate, enfeeble, floor, fluster, frighten, get to, give a turn, needle, perturb, psych out, rattle, ride, sap, shake, spook, throw, throw off, uncalm, undermine, unhinge, unsettle, weaken
    Antonyms: encourage, nerve, steel, strengthen

لغات هم‌خانواده unnerve

ارجاع به لغت unnerve

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unnerve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unnerve

لغات نزدیک unnerve

پیشنهاد بهبود معانی