با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Discombobulate

ˌdɪskəmˈbɑːbjəleɪt ˌdɪskəmˈbɒbjəleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    discombobulated
  • شکل سوم:

    discombobulated
  • سوم‌شخص مفرد:

    discombobulates
  • وجه وصفی حال:

    discombobulating

معنی

verb - transitive
مغشوش کردن، درهم‌وبرهم کردن، مختل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد discombobulate

  1. verb To cause to be unclear in mind or intent
    Synonyms: bewilder, confuse, befuddle, throw, fuddle, confound, addle, dizzy, jumble, mix-up, muddle, mystify, perplex, fox, puzzle, bemuse, bedevil
  2. verb To throw into a state of confusion.
    Synonyms: befuddle

ارجاع به لغت discombobulate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discombobulate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/discombobulate

لغات نزدیک discombobulate

پیشنهاد بهبود معانی