گذشتهی ساده:
dizziedشکل سوم:
dizziedسومشخص مفرد:
dizziesوجه وصفی حال:
dizzyingصفت تفضیلی:
dizzierصفت عالی:
dizziestگیج، دچار دوران سر، گیج شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If you spin around yourself, you will become dizzy.
اگر دور خود بچرخی گیج خواهی شد.
to make dizzy
گیج کردن
He was looking down from those dizzy heights.
او داشت از آن ارتفاعات سرگیجهآور به پایین نگاه میکرد.
a dizzy speed
سرعت سرسام آور
We were dizzied by the strong wind and rain.
باد و باران شدید ما را گیج کرده بود.
The disaster dizzied her brain and paralyzed her will.
آن فاجعه (مغز) او را منگ و ارادهی او را فلج کرده بود.
a dizzying network of tunnels and under- ground passageways
شبکهی گیجکنندهای از تونلها و راهروهای زیرزمینی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dizzy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dizzy