امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Groggy

ˈɡrɑːɡi ˈɡrɒɡi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
مست، تلو‌تلو خورنده، سست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The mountain climbers looked groggy.
- کوهنوردان بی‌حال و کسل به‌نظر می‌آمدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد groggy

  1. adjective dizzy, stunned
    Synonyms:
    befuddled confused dazed dopey drunken faint hazy out of it punch-drunk punchy reeling shaky slaphappy staggering stupefied swaying tired unsteady weak whirling wobbly woozy
    Antonyms:
    clear clear-headed cognizant

ارجاع به لغت groggy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «groggy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/groggy

لغات نزدیک groggy

پیشنهاد بهبود معانی