امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unsteady

ʌnˈstedi ʌnˈstedi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    unsteadied
  • شکل سوم:

    unsteadied
  • سوم‌شخص مفرد:

    unsteadies
  • وجه وصفی حال:

    unsteadying
  • صفت تفضیلی:

    unsteadier
  • صفت عالی:

    unsteadiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb
متغیر، بی‌ثبات کردن، متزلزل کردن، لرزان، لق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The old man's hand was unsteady as he poured the tea.
- هنگام ریختن چای دست پیرمرد لرزان بود.
- unsteady economic conditions
- شرایط اقتصادی متزلزل
- don't climb an unsteady ladder!
- از نردبان متزلزل بالا نرو!
- unsteady industrial growth
- رشد صنعتی غیریکنواخت
- in these unsteady times
- در این ایام عاری از ثبات
- Joy unsteadied her voice.
- شادی صدای او را به لرزه درآورده بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unsteady

  1. adjective doubtful, weak
    Synonyms:
    ambiguous borderline capricious changeable dizzy dubious erratic fickle fitful fluctuating giddy inconsistent inconstant insecure irrational lubricious mercurial mobile movable moving mutable not fixed precarious rickety risky rocky sensitive shaky shifty slippery suspect teetering temperamental ticklish tricky uncertain unpredictable unsettled unsteady untrustworthy vacillating variable volatile wavering weaving wiggly wobbly
    Antonyms:
    stable steady strong

ارجاع به لغت unsteady

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unsteady» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unsteady

لغات نزدیک unsteady

پیشنهاد بهبود معانی