گذشتهی ساده:
unsteadiedشکل سوم:
unsteadiedسومشخص مفرد:
unsteadiesوجه وصفی حال:
unsteadyingصفت تفضیلی:
unsteadierصفت عالی:
unsteadiestمتغیر، بیثبات کردن، متزلزل کردن، لرزان، لق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The old man's hand was unsteady as he poured the tea.
هنگام ریختن چای دست پیرمرد لرزان بود.
unsteady economic conditions
شرایط اقتصادی متزلزل
don't climb an unsteady ladder!
از نردبان متزلزل بالا نرو!
unsteady industrial growth
رشد صنعتی غیریکنواخت
in these unsteady times
در این ایام عاری از ثبات
Joy unsteadied her voice.
شادی صدای او را به لرزه درآورده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unsteady» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unsteady