فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Jerky

ˈdʒɜrːki ˈdʒɜːki ˈdʒɜːki

گذشته‌ی ساده:

jerkied

شکل سوم:

jerkied

سوم‌شخص مفرد:

jerkies

وجه وصفی حال:

jerkying

شکل جمع:

jerkies

صفت تفضیلی:

jerkier

صفت عالی:

jerkiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

نامنظم رونده، تشنجی، متناوب، خشکانده شده در آفتاب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

the jerky movements of a robot

حرکات تکانه دار آدمک ماشینی

The sick man spoke jerkily.

مرد بیمار بریده‌بریده حرف می‌زد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jerky

  1. adjective uncontrolled
    Synonyms:
    uncontrollable shaky rough shaking bumpy jolting jarring lurching fitful spasmodic convulsive twitching twitchy tremulous paroxysmal bouncy
    Antonyms:
    smooth fluid

ارجاع به لغت jerky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jerky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jerky

لغات نزدیک jerky

پیشنهاد بهبود معانی