Punchy

ˈpʌntʃi ˈpʌntʃi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
قوی، پرقدرت، مؤثر، پرتأثیر (بحث و استدلال و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The article had a punchy headline that immediately caught my attention.
- این مقاله تیتر قوی‌ای داشت که بی‌درنگ توجه من را به خود جلب کرد.
- She gave a punchy speech.
- سخنرانی پرقدرتی ایراد کرد.
adjective
درخشان، زنده (رنگ و غیره)
- The punchy colors of the sunset painted the sky with hues of orange, pink, and purple.
- رنگ‌های زنده‌ی غروب خورشید، آسمان را با رنگ‌های نارنجی، صورتی و بنفش رنگ‌آمیزی کرد.
- She wore a punchy red dress that caught everyone's attention.
- او لباس قرمزرنگ درخشانی پوشیده بود که توجه همه را به خود جلب کرد.
adjective informal
انگلیسی بریتانیایی نسبتاً زیاد، بالاتر از حد معمول (در مورد قیمت)
- I wasn't prepared for the punchy cost of the concert tickets.
- من برای هزینه‌ی نسبتاً زیاد بلیت کنسرت آماده نبودم.
- The hotel room rates in this city are punchy during peak season.
- قیمت اتاق‌های هتل در این شهر در فصل اوج بالاتر از حد معمول است.
adjective informal
منگ، گیج، کلافه
- Hours of studying for the exam made me punchy.
- ساعت‌ها مطالعه برای امتحان من را منگ کرد.
- Trying to solve that complex math problem left me punchy.
- تلاش برای حل آن مسئله‌ی پیچیده‌ی ریاضی باعث شد من کلافه شوم.
adjective
غذا و آشپزی تند (به‌طور خوشایند)
- The punchy salsa left a good sensation on my taste buds.
- سالسای تند حس خوبی در جوانه‌های چشایی من به جا گذاشت.
- I love adding punchy spices like cayenne.
- عاشق اضافه کردن ادویه‌های تند مانند کاین هستم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد punchy

  1. adjective
    Synonyms: confused, dazed, groggy

ارجاع به لغت punchy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «punchy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/punchy

لغات نزدیک punchy

پیشنهاد بهبود معانی