قوی، پرقدرت، مؤثر، پرتأثیر (بحث و استدلال و غیره)
The article had a punchy headline that immediately caught my attention.
این مقاله تیتر قویای داشت که بیدرنگ توجه من را به خود جلب کرد.
She gave a punchy speech.
سخنرانی پرقدرتی ایراد کرد.
درخشان، زنده (رنگ و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The punchy colors of the sunset painted the sky with hues of orange, pink, and purple.
رنگهای زندهی غروب خورشید، آسمان را با رنگهای نارنجی، صورتی و بنفش رنگآمیزی کرد.
She wore a punchy red dress that caught everyone's attention.
او لباس قرمزرنگ درخشانی پوشیده بود که توجه همه را به خود جلب کرد.
انگلیسی بریتانیایی نسبتاً زیاد، بالاتر از حد معمول (در مورد قیمت)
I wasn't prepared for the punchy cost of the concert tickets.
من برای هزینهی نسبتاً زیاد بلیت کنسرت آماده نبودم.
The hotel room rates in this city are punchy during peak season.
قیمت اتاقهای هتل در این شهر در فصل اوج بالاتر از حد معمول است.
منگ، گیج، کلافه
Hours of studying for the exam made me punchy.
ساعتها مطالعه برای امتحان من را منگ کرد.
Trying to solve that complex math problem left me punchy.
تلاش برای حل آن مسئلهی پیچیدهی ریاضی باعث شد من کلافه شوم.
غذا و آشپزی تند (بهطور خوشایند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
The punchy salsa left a good sensation on my taste buds.
سالسای تند حس خوبی در جوانههای چشایی من به جا گذاشت.
I love adding punchy spices like cayenne.
عاشق اضافه کردن ادویههای تند مانند کاین هستم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «punchy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/punchy