فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cucumber

ˈkjuːkʌmbər ˈkjuːkʌmbə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cucumbers

معنی و نمونه‌جمله

  • B1
    خیار، هر بوته یا میوه خیاری‌شکل
    • - Cucumbers are often used in salads.
    • - خیار را معمولاً در سالاد مصرف می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cucumber

  1. noun A melon vine of the genus Cucumis; cultivated from earliest times for its cylindrical green fruit
    Synonyms: cucumber vine, cucumis-sativus
  2. noun Cylindrical green fruit with thin green rind and white flesh eaten as a vegetable; related to melons
    Synonyms: cuke

Idioms

  • cool as a cucumber

    1- خونسرد، مسلط به خود، آرام و متین 2- خنک و راحت، دنج

ارجاع به لغت cucumber

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cucumber» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cucumber

لغات نزدیک cucumber

پیشنهاد بهبود معانی