فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dopey

ˈdoʊpi ˈdəʊpi

توضیحات:

همچنین dopy نیز نوشته می‌شود ولی حالت نوشتار dopey رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal

گیج، منگ، نشئه

That medicine made me feel really dopey.

آن دارو مرا حسابی منگ کرد.

He had taken a sleeping tablet the night before and was still dopey.

او شب قبل یک قرص خواب‌آور خورده بود و هنوز هم گیج بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

After being up all night I was pretty dopey at work.

بعد از این که کل شب رو بیدار موندم، سر کار خیلی گیج می‌زدم.

adverb informal

احمق، اسکول

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

She's hanging out with a group of dopey kids making bad choices.

با یه مشت بچه‌ی اسکول می‌پره و تصمیم‌های بدی هم می‌گیره.

this dopy bitch

این جنده‌ی اسکول

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dopey

  1. adjective stupid
    Synonyms:
    dumb foolish silly simple slow dense thick idiotic senseless sluggish lethargic torpid heavy slumberish comatose hebetudinous
    Antonyms:
    smart intelligent sensible brainy

ارجاع به لغت dopey

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dopey» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dopey

لغات نزدیک dopey

پیشنهاد بهبود معانی