صفت تفضیلی:
dumberصفت عالی:
dumbestلال (شخص)، بیزبان، زبانبسته (حیوان)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He was deaf and dumb.
او کر و لال بود.
a dumb animal
حیوان زبانبسته
ساکت، بیصدا، خاموش (از تعجب یا حزن و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My sorrow shall be dumb.
سوگ من بیصدا خواهد بود.
I was struck dumb with amazement.
از شدت تعجب زبانم بند آمد.
dumb grief
حزن بیصدا
انگلیسی آمریکایی احمق، کودن، ابله (شخص)، احمقانه، ابلهانه (رفتار و غیره)
The dumb criminals were easily caught by the police.
پلیس بهراحتی جنایتکاران احمق را دستگیر کرد.
a dumb advice
توصیهی احمقانه
She made a dumb mistake by leaving her keys in the car.
او با جا گذاشتن کلیدهایش در ماشین اشتباه احمقانهای مرتکب شد.
کامپیوتر غیرهوشمند (نداشتن قابلیت پردازش دادهها)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
A dumb terminal is a device that has no processing capabilities.
پایانهی غیرهوشمند دستگاهی است که هیچگونه قابلیت پردازشیای ندارد.
The user interacts with the mainframe through a dumb terminal.
کاربر از طریق پایانهی غیرهوشمند با بزرگرایانه تعامل دارد.
ساکت کردن، خاموش کردن، خفه کردن
The teacher had to dumb the disruptive student.
معلم مجبور شد دانشآموز مزاحم را خفه کند.
He was trying to make me dumb.
سعی میکرد من را ساکت کند.
بهصورت عامهفهم بیان کردن، زیر دیپلم حرف زدن (دربارهی چیزی)، دستکاری کردن (اخبار تلویزیون) (به شیوهای ساده و جذاب و بدون جزئیات زیاد به طوری که همه بتوانند آن را درک کنند)
هاجوواج کردن، شگفتزده کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dumb» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dumb