صفت تفضیلی:
mousierصفت عالی:
mousiestشکل نوشتاری دیگر این لغت: mousey
رنگ (موی) موشی، قهوهای موشی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی رنگ
mousy hair
موی قهوهای موشی
Her mousy hair blended in with the dull surroundings.
موهای موشیاش با محیط کسلکننده ترکیب شد.
خجالتی، کمرو، کمحرف، آرام، ساکت، کنارهگیر، منزوی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The mousy student sat quietly in the back of the classroom.
دانشآموز خجالتی بهآرامی آخر کلاس نشست.
Her mousy demeanor made it hard for her to join the conversation.
رفتار کنارهگیرش، شرکت در گفتوگو را برای او سخت کرده بود.
موشی، موشدار، موشصفت، موشمانند
a mousy cellar
زیرزمین موشدار
He had mousy features that made him look timid and shy.
او ویژگیهای موشمانند داشت که باعث میشد ترسو و خجالتی به نظر برسد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mousy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mousy