گذشتهی ساده:
paledشکل سوم:
paledسومشخص مفرد:
palesوجه وصفی حال:
palingشکل جمع:
palesصفت تفضیلی:
palerصفت عالی:
palestکمرنگ، رنگپریده، رنگرفته، بینور
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
a pale face
چهرهی رنگپریده
She was pale with rage.
از شدت خشم رنگ خود را باخته بود.
to become pale
رنگ باختن، رنگ پریده شدن
a pale sun shining through the fog
خورشید کمنوری که از میان مه میتابد
a pale imitation of his father
تقلیدی بیرمق از پدرش
pale white
ویر، سپید مایل به زرد
pale green
سبز مات
نرده، حصار دفاعی، دفاع، ناحیه محصور، قلمرو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This is beyond the pale of your responsibilities.
این از حدود مسئولیتهای شما خارج است.
در میان نرده محصور کردن، احاطه کردن، میلهدار کردن
رنگ پریده شدن، رنگ رفتن
Upon seeing the horse's corpse she paled.
با دیدن جسد اسب رنگش پرید.
Her beauty pales beside her daughter's.
زیبایی دخترش زیبایی او را از جلوه میاندازد.
Our other problems pale before this tragedy.
سایر مسائل ما در مقایسه با این فاجعه هیچ است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pale» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pale