۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

خون به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

یکی از مایعات بدن در دستگاه گردش خون

فونتیک فارسی

khoon
اسم
blood, hemato-, sangui-, gore

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- سرخ‌رگ‌ها خون را از قلب به همه‌ی بدن می‌رسانند.

- Arteries carry blood from the heart to the entire body.

- قلب خون را به سرتاسر بدن پمپاژ می‌کند.

- The heart pumps the blood to every part of the body.

- دریایی از خون

- a pool of blood
قتل

فونتیک فارسی

khoon
اسم
killing, murder, massacre, manslaughter, slaughter

- این خون تأثیر عمیقی بر خانواده‌ی قربانی گذاشت.

- The killing had a profound impact on the victim's family.

- او به خون شوهرش متهم شد.

- She was accused of the murder of her husband.
قوم‌وخویشی، نسبت

فونتیک فارسی

khoon
اسم
مجازی kinship, consanguinity

- آزمایش دی‌ان‌ای به تایید خون بیولوژیکی بین آن‌ها کمک کرد.

- DNA testing helped to confirm the biological kinship between them.

- خون نقش مهمی در قوانین ارث پادشاهی ایفا می‌کند.

- Consanguinity played a significant role in the inheritance laws of the kingdom.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خون

  1. مترادف:
    دم
  1. مترادف:
    خوناب خونابه

ارجاع به لغت خون

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خون» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/خون

لغات نزدیک خون

پیشنهاد بهبود معانی