بوی بد دادن، تعفن داشتن، گندیدن، بوی گند دادن
Rotten food stinks.
خوراک گندیده بوی بد میدهد.
His mouth stinks.
دهانش بوی گند میدهد.
He is working like stink.
خیلی زحمت میکشد.
بد بودن، افتضاح بودن، زننده بودن، غیرقابلتحمل بودن، فاجعه بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His treatment of his father stinks.
رفتار او با پدرش بسیار ناخوشایند است.
That movie stinks. don’t waste your time.
اون فیلم خیلی بده؛ وقتتو تلف نکن.
This factory's products stink.
محصولات این کارخانه گندش را بالا آورده است.
بوی تعفن، بوی گند، بوی زننده، بوی بد
I noticed its stink from afar.
بوی گند آن را از دور احساس کردم.
There was a terrible stink in the locker room after the game.
بعداز بازی، بوی بدی توی رختکن پیچیده بود.
اعتراض، سروصدا، واکنش منفی، غوغا، جنجال
The workers kicked up quite a stink.
کارگران خیلی جاروجنجال بهپا کردند.
He made a stink in the meeting when his suggestion was ignored.
وقتی به پیشنهادش در جلسه توجهی نشد، غوغایی راه انداخت.
بوی بسیار بد / بوی غالب و ناخوشایند
(انگلیس - عامیانه) سخت، شدید، بسیار زیاد
گذشتهی ساده stink در زبان انگلیسی stunk است.
شکل سوم stink در زبان انگلیسی stunk است.
شکل جمع stink در زبان انگلیسی stinks است.
وجه وصفی حال stink در زبان انگلیسی stinking است.
سومشخص مفرد stink در زبان انگلیسی stinks است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stink» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stink