تعفن، گند، بوی بد دادن، بدبو کردن، تعفن داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Rotten food stinks.
خوراک گندیده بوی بد میدهد.
His mouth stinks.
دهانش بوی گند میدهد.
His treatment of his father stinks.
رفتار او با پدرش بسیار ناخوشایند است.
This factory's products stink.
محصولات این کارخانه گندش را بالا آورده است.
I noticed its stink from afar.
گند آن را از دور احساس کردم.
The workers kicked up quite a stink.
کارگران خیلی جاروجنجال بهپا کردند.
He is working like stink.
خیلی زحمت میکشد.
(با بوی گند) از خود راندن، دور کردن، فرار دادن
گنداندن، متعفن کردن، موجب بدبویی شدن
(انگلیس - عامیانه) سخت، شدید، بسیار زیاد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stink» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stink