گذشتهی ساده:
smeltشکل سوم:
smeltسومشخص مفرد:
smellsوجه وصفی حال:
smellingشکل جمع:
smellsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
smell something (or somebody) out
(با بو کردن) پی بردن، کشف کردن
بدبو کردن، به گند انداختن، گنداندن
مشکوک شدن، (به حیله یا توطئه و غیره) پیبردن
(عامیانه) به عیب یا اشکال یا نابهسامانی پیبردن، مشکوک شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «smell» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/smell