با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Breathe

briːð briːð
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    breathed
  • شکل سوم:

    breathed
  • سوم‌شخص مفرد:

    breathes
  • وجه وصفی حال:

    breathing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B1
نفس کشیدن، استنشاق کردن، دم زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The baby breathes with difficulty.
- بچه به سختی نفس می‌کشد.
- to breathe in
- دم فرو بردن
- to breathe out
- دم برآوردن
- He wished to breathe in an atmosphere of freedom.
- آرزو می‌کرد در محیطی آزاد زندگی کند.
- His words breathed new confidence in us.
- سخنش اطمینان تازه‌ای در ما دمید.
- to breathe threats about revenge
- درباره‌ی انتقام زیر لبی حرف زدن
- to breathe a horse
- به اسب استراحت دادن
- His enthusiasm breathed new life into our office.
- حرارت و اشتیاق او جان تازه‌ای به اداره‌ی ما داد.
- Don't breathe a word of this to my mother!
- درباره‌ی این موضوع اصلاً به مادرم حرفی نزن!
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breathe

  1. verb take air in and let out
    Synonyms: draw in, exhale, expire, fan, gasp, gulp, inhale, insufflate, open the floodgates, pant, puff, respire, scent, sigh, sniff, snore, snort, use lungs, wheeze
  2. verb inspire action
    Synonyms: imbue, impart, infuse, inject, instill, transfuse
  3. verb tell information
    Synonyms: articulate, confide, express, murmur, say, sigh, utter, voice, whisper
    Antonyms: hide, secret

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده breathe

ارجاع به لغت breathe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breathe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breathe

لغات نزدیک breathe

پیشنهاد بهبود معانی